پارت ۳

پارت ۳

ات: آره باتوعم پسر دیگه ای اینجا هست؟

کوک: خب بنظرت بهتر نیست اسممو صدا بزنی اگرم اسممو نمیدونی جونگکوکم میتونی کوک هم صدام کنی

ات: خب حالا پاچه نگیر

کوک: توهم منو نخور

ات: خوشمزه نیستی

م.ت: عه ات دخترممم

کوک: خب حالا چی میخواستی بگی خانم جئون ات دختر عموی گرامی

ات: خب میگم تو که حالت خوبه البته امیدوارم همیشه سالم و خوب باشی چه جسمی چه روحی امیدوارم همیشه عالی باشی اما چرا منو کشوندی اینجا تا حالتو خوب کنم ؟

کوک: حتما باید برای اینکه حالم بد باشه پوستم رنگ گچ بشه خون بالا بیارم یا تبو لرز داشته باشم که ثابت بشه حالم بده فرشته خانم

ات: پس چته هان برای چی گفتی بیایم ؟

پ.ت: ات بسه تمومش کن

ات: خب میخوام کمکو از زبون شیطان بزرگوار بشنوم

کوک: تو یه فرشته ای قطعا باید خودت بهتر از خودم و بقیه باید دردمو بدونی

ات: من خدا نیستم یه فرشته ام اگر هم یه آدم معمولی هم بودی تا دردتو نمیگفتی نمیتونستم کمکت کنم وای به حال اینکه یه شیطان باشی

کوک: برای همینه از خیلی از شما فرشته ها تنفر دارم حتی کارتونم بلد نیستید درست انجام بدید میخوای بدونی مشکلم چیه ؟

ات: آره چیه؟

کوک: باشه

م.ک: کوک آروم باش خواهش میکنم

که یه دفعه چشمای کوک خود به خود آبی شد رگای بدنش زد بیرون کنترل خودشو نداشت کل وسایل خونرو شکوند همه ترسیده بودن به جز ات و.....ادامه دارد..

شرایط پارت بعد

۸۰ لایک

۳۴ کامنت