p103
p103
تارا-وای چی بپوشم خوب اینا همشون
علی-همشون چی بگی تکراری خودم و ازپنجره میندازمااا
تارا-برو بابا
توچی میپوشی
علی-من هودی کردم و شلوار کارگو مشکی
تارا-پس منم این کت کرم و با بگ مشکی و شال مشکی میپوشم
علی-افریننن مامانی
تارا-هنوز که مطعن نیستیم
ممکنه ببی چک اشتباه کنه اول
ازمایش بدم بد
علی به کسی نگیا فعلن هروقت
مطمعن شدیم واقعا هست میگیم
علی-چشم تیتی خانمم
تارا-حاظر شدم یکم ریمل یه رژ هم زدم و رفتیم سمت سالن
تقریبا نزدیکای سالن بودیم
علی
الان من و تو باهم برمی برات دردسر نشههه
مثلا
علی-نبابا تهش چندتا بیکار حاشیه میسازن
تارا-باشه
رسیدم
باز کل فنا منتظر بودن
پیاده شدیم
معلوم بود بادیدنم تعجب کردن
پشت سرعلی رفتیم تو
یک ساعت بعد:
تارا-کنسرت شروع شده بود
مثل همیشه
خفن بود
فکر کنم بین ترک پنجم و شیشم بود
که میخواست معرفیم کنه
علی-خوب
امروز یه مهمون دارمی کههافتخار داد امروز تشریف اوردن پیش ما
قبلن تو کنسرتامون زیاد بودن
میشناسیشون
الان دیگه یکی ازمهم ترین هایکشورمونن
میدونم خیلی دوسش دارید منم خیلی دوسش دارم
واز بهترین ها ی زندگی منه
به افتخار پروفسور تارا رحیمی
تارا-پاشدم لبخندی به علی زدم که جوابشو باچشمک داد رسما دیونست این رو به جمعیت وایستادم و بای بابی کردم و نشستم
یکی از طرفدار-ایشون که تو المان بودن برگردوندیش
علی-با شنیدنش خندم گرفت برگشم
اره دیگه رفم هواییش کردم برگردوندمش
طرفدار-فقط بگو عروسی تو راه داریم یانههه
علی-خندم گرفت مثلا میگفتم یاسینی کوچولو توراه دارید که پارم میکرد تارا فکرکردن به بچمون اکلیلیم میکرد
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
تارا-وای چی بپوشم خوب اینا همشون
علی-همشون چی بگی تکراری خودم و ازپنجره میندازمااا
تارا-برو بابا
توچی میپوشی
علی-من هودی کردم و شلوار کارگو مشکی
تارا-پس منم این کت کرم و با بگ مشکی و شال مشکی میپوشم
علی-افریننن مامانی
تارا-هنوز که مطعن نیستیم
ممکنه ببی چک اشتباه کنه اول
ازمایش بدم بد
علی به کسی نگیا فعلن هروقت
مطمعن شدیم واقعا هست میگیم
علی-چشم تیتی خانمم
تارا-حاظر شدم یکم ریمل یه رژ هم زدم و رفتیم سمت سالن
تقریبا نزدیکای سالن بودیم
علی
الان من و تو باهم برمی برات دردسر نشههه
مثلا
علی-نبابا تهش چندتا بیکار حاشیه میسازن
تارا-باشه
رسیدم
باز کل فنا منتظر بودن
پیاده شدیم
معلوم بود بادیدنم تعجب کردن
پشت سرعلی رفتیم تو
یک ساعت بعد:
تارا-کنسرت شروع شده بود
مثل همیشه
خفن بود
فکر کنم بین ترک پنجم و شیشم بود
که میخواست معرفیم کنه
علی-خوب
امروز یه مهمون دارمی کههافتخار داد امروز تشریف اوردن پیش ما
قبلن تو کنسرتامون زیاد بودن
میشناسیشون
الان دیگه یکی ازمهم ترین هایکشورمونن
میدونم خیلی دوسش دارید منم خیلی دوسش دارم
واز بهترین ها ی زندگی منه
به افتخار پروفسور تارا رحیمی
تارا-پاشدم لبخندی به علی زدم که جوابشو باچشمک داد رسما دیونست این رو به جمعیت وایستادم و بای بابی کردم و نشستم
یکی از طرفدار-ایشون که تو المان بودن برگردوندیش
علی-با شنیدنش خندم گرفت برگشم
اره دیگه رفم هواییش کردم برگردوندمش
طرفدار-فقط بگو عروسی تو راه داریم یانههه
علی-خندم گرفت مثلا میگفتم یاسینی کوچولو توراه دارید که پارم میکرد تارا فکرکردن به بچمون اکلیلیم میکرد
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۲.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.