ℙ𝕒𝕣𝕥⁶²
ℙ𝕒𝕣𝕥⁶²
÷من...من....ممنونم!
☆چیه؟ چرا جواب نمیدی؟
÷چون اشتباه فک میکنی
برگشتم و بش زل زدم و تاکید کردم!
÷اون عاشق هانه! اون عاشق ته نیس،اون از ته متنفره!
☆از کجا میدونی مثلا؟
÷....
☆نونا!
بی توجه رفتم به اتاقم!
÷هوففف....اسکول!
شاید اون راست میگفت! یعنی ات واقعی عاشق تهیونگه؟
÷بیشعوری محضه! واقعا خاک توسرش اگ عاشقش باشع!
"ویو ات"
بقیه فک میکنن خوابم! ولی نمیدونن بیدارم! تمام مدت بیدارم!
میترسم بخوابم! بخوابم و خواب ته ببینم! بلند بلند صداش بزنم و...
اونوقت بگم عاشق قاتل خواهر زادمم؟بگم میخام برم با قاتل خواهر زادم،دلیل خودکشی های پیدرپی هان،علت جدایی فلیکس و نونا؟!
حتی باهاشون حرف نمیزنم،میترسم وسطش از ته بگم!
میگن بهش فکر نکن! ولی چطوری؟
تهیونگ لعنت بهت! ایکاش اون چند وقت اینقدر مهربون نبودی! ایکاش...
ایکاش همونقدر نسبت بهم سرد میبودی اونوقت الان میتونستم راحت ترکت کنم!
ایکاش اینقدر ایده آلم نبودی!
ایکاش عاشقم نکرده بودی!
ایکاش هیچوقت دلبری نمیکردی!
ایکاش هیچوقت باهام آروم نمیبودی!
ایکاش بابای بچم نبودی،
هققق
دیگ اشکام دست خودم نبود،گاهی اشک گاهی درد گاهی جیغ
+ولی...من..هنوز! دنبال.....یه روز خوبم!
"ویو نونا"
دیگه دارم دیوونه میشم! آخه چی؟ جوابش چیه؟
هرچی فکر میکنم اون تهیونگ خیلی ایده آله! تازه الان بابای بچشم هس!
منم بودم عاشقش بودم!؟
ولی نه! مگ خرم؟ مگ خره! ک عاشق همچین آدم اشتباهی باشه!
اون قطعا پیش هان برمیگرده! ارع!
هان ایده آل تره! مطمعنم! من اونو میشناسم!
ک زنگ ب صدا درومد!
رفتم پایین...
÷هیوننننننن
ک با دیدن اون خشکم زد،...
÷ه....ه....هان!
لبخندی زد و گل رو طرفم گرفت!
×از دیدنت خوشحالم!
÷من بیشتر!...تو اینجا چیکار میکنی؟
☆آقا اومده ک آقا بشه!
÷چی؟
×هه...من...دیگه هان قبلی نیستم! همین!
منظورش چیبود؟...یهو ویندوزم بالا اومد! نع چرا الان؟! لعنتی
÷تو...تو...یعنی!
×(لبخند تلخی زد)بهش فک نکن!
لبخندی زدمو یه چشم خوره واسه هیونجین رفتم ک بره بالا در اتاق ات رو قفل کنه!
×چی؟
☆ه..هیچی...گفت برم بالا گوشیشو بیارم!
×آها
____________
https://wisgoon.com/roona_bts
نویسنده دومه فیک
_______________
#فیک
#سناریو
#رمان
÷من...من....ممنونم!
☆چیه؟ چرا جواب نمیدی؟
÷چون اشتباه فک میکنی
برگشتم و بش زل زدم و تاکید کردم!
÷اون عاشق هانه! اون عاشق ته نیس،اون از ته متنفره!
☆از کجا میدونی مثلا؟
÷....
☆نونا!
بی توجه رفتم به اتاقم!
÷هوففف....اسکول!
شاید اون راست میگفت! یعنی ات واقعی عاشق تهیونگه؟
÷بیشعوری محضه! واقعا خاک توسرش اگ عاشقش باشع!
"ویو ات"
بقیه فک میکنن خوابم! ولی نمیدونن بیدارم! تمام مدت بیدارم!
میترسم بخوابم! بخوابم و خواب ته ببینم! بلند بلند صداش بزنم و...
اونوقت بگم عاشق قاتل خواهر زادمم؟بگم میخام برم با قاتل خواهر زادم،دلیل خودکشی های پیدرپی هان،علت جدایی فلیکس و نونا؟!
حتی باهاشون حرف نمیزنم،میترسم وسطش از ته بگم!
میگن بهش فکر نکن! ولی چطوری؟
تهیونگ لعنت بهت! ایکاش اون چند وقت اینقدر مهربون نبودی! ایکاش...
ایکاش همونقدر نسبت بهم سرد میبودی اونوقت الان میتونستم راحت ترکت کنم!
ایکاش اینقدر ایده آلم نبودی!
ایکاش عاشقم نکرده بودی!
ایکاش هیچوقت دلبری نمیکردی!
ایکاش هیچوقت باهام آروم نمیبودی!
ایکاش بابای بچم نبودی،
هققق
دیگ اشکام دست خودم نبود،گاهی اشک گاهی درد گاهی جیغ
+ولی...من..هنوز! دنبال.....یه روز خوبم!
"ویو نونا"
دیگه دارم دیوونه میشم! آخه چی؟ جوابش چیه؟
هرچی فکر میکنم اون تهیونگ خیلی ایده آله! تازه الان بابای بچشم هس!
منم بودم عاشقش بودم!؟
ولی نه! مگ خرم؟ مگ خره! ک عاشق همچین آدم اشتباهی باشه!
اون قطعا پیش هان برمیگرده! ارع!
هان ایده آل تره! مطمعنم! من اونو میشناسم!
ک زنگ ب صدا درومد!
رفتم پایین...
÷هیوننننننن
ک با دیدن اون خشکم زد،...
÷ه....ه....هان!
لبخندی زد و گل رو طرفم گرفت!
×از دیدنت خوشحالم!
÷من بیشتر!...تو اینجا چیکار میکنی؟
☆آقا اومده ک آقا بشه!
÷چی؟
×هه...من...دیگه هان قبلی نیستم! همین!
منظورش چیبود؟...یهو ویندوزم بالا اومد! نع چرا الان؟! لعنتی
÷تو...تو...یعنی!
×(لبخند تلخی زد)بهش فک نکن!
لبخندی زدمو یه چشم خوره واسه هیونجین رفتم ک بره بالا در اتاق ات رو قفل کنه!
×چی؟
☆ه..هیچی...گفت برم بالا گوشیشو بیارم!
×آها
____________
https://wisgoon.com/roona_bts
نویسنده دومه فیک
_______________
#فیک
#سناریو
#رمان
۱۵.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.