part
part 247
ویو جنیور
از خواب بیدار شدم سوزومه هنوز خواب بود نگاهی به ساعت کردم هفت بود از رو تخت اومدم پایینو زنگ زدم به الن
جنیور: الو
الن: بفرمایید اقا
الن: به ادرسی که میفرستم بیا مراقب سوزومه باش من کاری برام پیش اومده باید برم بهش بگو برای ناهار میام
الن: چشم
جنیور: فعلا (قط کرد)
لباسامو عوض کردمو از خونه زدم بیرون رفتم خونه دایان و دایانا زنگو زدن که دایانا درو باز کرد
دایانا: از این طرفا
جنیور: خوبی
دایانا: ممنون بیا تو دایان خونست
رفتیم داخل کمی صحبت کردیمو خندیدم
دایان: فک نمیکنم همینجوری اومده باشی که حال و هوات عوض شه حتما یه اتفاقی افتاده مگه نه
جنیور: میخوام از باند بیام بیرون
دایان. دایانا: واااات
دایان: زده به سرت ما نه ساله زحمت کشیدیم باند رو ساختیم الان که یکی از بزرگ ترین باندای امریکا شده میخوای از ریاستش کناره گیری کنی
جنیور: اگه ادامه بدم حتما دشمنامون به این که من رئس باندم پی میبرن اینجوری جون زن و بچم در میونه نمیخوام ادامه بدم میخوام یه زندگی عادی با زن و بچم داشته باشم
دایانا: بچه؟
جنیور: سوزومه بارداره
دایانا: واااو چه خوب....... چرا الان داری میگی
جنیور: خودمو امروز صبح فهمیدیم
دایانا: پس بخواطر همین این تصمیمو گرفتی
جنیور: اوم
دایان: کی رو میخوای بزاری جات منو دایانا که نمی تونیم
دایانا: راست میگه اینجوری بخش پشتیبان و محافظتی بدون سر پرست میشه و نمیتونیم همزمان بت هردو برسیم
جنیور: به اونجاش فک کردم
دایانا: کی رو میخوای بزاری
جنیور: سامانتا
دایان: دیونه شدی جنیور فک میکنی بعد از این که اونجوری انداختیش بیرون الان میاد رهبری کنه
جنیور: اونجارو بسپارید بهم
دایانا: پس کاملا تصمیمتو گرفتی
جنیور: اوم
دایان: ولی قول بده هر وقت کمک خواستیم کوتاهی نکنی
جنیور: اوکی
دایانا: برای ناهار میمونی؟
جنیور: نه میخوام برم با سامانتا صحبت کنم
دایانا: پس مؤفق باشی مستر
جنیور: من دیگه میرم
دایان: خداحافظ
از اونجا اومدم بیرونو رفتم خونه سامانتا دم در وایستادمو یه نفس عمیق کشیدمو زنگ رو زدم بعد چند مین صداش اومد
سامانتا: کیه
جنیور: منم
سامانتا: به مستر از این ورا
جنیور: یه معذرت خواهی بهت بدهکارم
سامانتا: اون روز جلو مدرست اینجوری نبودی الان بازم قلابت خورده به گل
جنیور: نه شاید بخوام بجای تشکر یچیزی بهت بدم
سامانتا: حتما سودش دوطرفست
ویو جنیور
از خواب بیدار شدم سوزومه هنوز خواب بود نگاهی به ساعت کردم هفت بود از رو تخت اومدم پایینو زنگ زدم به الن
جنیور: الو
الن: بفرمایید اقا
الن: به ادرسی که میفرستم بیا مراقب سوزومه باش من کاری برام پیش اومده باید برم بهش بگو برای ناهار میام
الن: چشم
جنیور: فعلا (قط کرد)
لباسامو عوض کردمو از خونه زدم بیرون رفتم خونه دایان و دایانا زنگو زدن که دایانا درو باز کرد
دایانا: از این طرفا
جنیور: خوبی
دایانا: ممنون بیا تو دایان خونست
رفتیم داخل کمی صحبت کردیمو خندیدم
دایان: فک نمیکنم همینجوری اومده باشی که حال و هوات عوض شه حتما یه اتفاقی افتاده مگه نه
جنیور: میخوام از باند بیام بیرون
دایان. دایانا: واااات
دایان: زده به سرت ما نه ساله زحمت کشیدیم باند رو ساختیم الان که یکی از بزرگ ترین باندای امریکا شده میخوای از ریاستش کناره گیری کنی
جنیور: اگه ادامه بدم حتما دشمنامون به این که من رئس باندم پی میبرن اینجوری جون زن و بچم در میونه نمیخوام ادامه بدم میخوام یه زندگی عادی با زن و بچم داشته باشم
دایانا: بچه؟
جنیور: سوزومه بارداره
دایانا: واااو چه خوب....... چرا الان داری میگی
جنیور: خودمو امروز صبح فهمیدیم
دایانا: پس بخواطر همین این تصمیمو گرفتی
جنیور: اوم
دایان: کی رو میخوای بزاری جات منو دایانا که نمی تونیم
دایانا: راست میگه اینجوری بخش پشتیبان و محافظتی بدون سر پرست میشه و نمیتونیم همزمان بت هردو برسیم
جنیور: به اونجاش فک کردم
دایانا: کی رو میخوای بزاری
جنیور: سامانتا
دایان: دیونه شدی جنیور فک میکنی بعد از این که اونجوری انداختیش بیرون الان میاد رهبری کنه
جنیور: اونجارو بسپارید بهم
دایانا: پس کاملا تصمیمتو گرفتی
جنیور: اوم
دایان: ولی قول بده هر وقت کمک خواستیم کوتاهی نکنی
جنیور: اوکی
دایانا: برای ناهار میمونی؟
جنیور: نه میخوام برم با سامانتا صحبت کنم
دایانا: پس مؤفق باشی مستر
جنیور: من دیگه میرم
دایان: خداحافظ
از اونجا اومدم بیرونو رفتم خونه سامانتا دم در وایستادمو یه نفس عمیق کشیدمو زنگ رو زدم بعد چند مین صداش اومد
سامانتا: کیه
جنیور: منم
سامانتا: به مستر از این ورا
جنیور: یه معذرت خواهی بهت بدهکارم
سامانتا: اون روز جلو مدرست اینجوری نبودی الان بازم قلابت خورده به گل
جنیور: نه شاید بخوام بجای تشکر یچیزی بهت بدم
سامانتا: حتما سودش دوطرفست
- ۴.۶k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط