جنیور بزار بیام تو مطمئنم سودش اونقدر هست که نخوای دست ر
جنیور: بزار بیام تو مطمئنم سودش اونقدر هست که نخوای دست رد بزنی به سینم
سامانتا: بیا تو
درو باز کردو رفتم داخل وارد خونش شدم راهنماییم کرد سمت کاناپه و رفت اشپزخونه و یت قهوه برام اوردو جلوم نشست
سامانتا: فک نمیکردم انقدر احمق باشی که دوباره باهاش ازدواج کنی
جنیور: میبینم هنوزم میپاییم
سامانتا: برای ریدن روت باید بدونم کجایی
جنیور: تو راست میگی
سامانتا: برو سر اصل مطلب
جنیور: میخوام از باند بیام بیرون
سامانتا: لابد بخواطر زنته
جنیور: اوم
سامانتا: نگو که هنوز نمیدونه با یه قاتل زنجیره ای شباشو روز میکنه
جنیور: قرار هم نیست بفهمه
سامانتا: خب الان چرا اینارو بهم میگی
جنیور: میخوام تو جامو بگیری
سامانتا: هه انقد راحت بهم اعتماد میکنی
جنیور: نه من احمقم نه تو که اون باندو به فا__ک بدی یا بخوای برینی روش اخه هرچی نباشه شیش هفت سال روش جر خوردی
سامانتا: شاید بخوام از این راه برینم روت
جنیور: خودت خوب میدونی همه افراد اون باند قسم خرده منن اگه بخوای تکنیکی بزنی از پشت بهم تو بد چاهی میفتی
سامانتا: شاید نخوامش
جنیور: چونه نزن میخوایش یانه
سامانتا: برای دهنم بزرگه
جنیور: دایان و دایانه تا راه بیفتی پشتتن خودمم برای کمک میام
سامانتا: اوکی قبولش میکنم
جنیور: افرین دختر خوب میدونستم قبولش میکنی
سامانتا: اوم
جنیور: خب کاری نداری باید برم
سامانتا: یچیزی یادت نرفته؟
جنیور: چی؟
سامانتا: بیا تو
درو باز کردو رفتم داخل وارد خونش شدم راهنماییم کرد سمت کاناپه و رفت اشپزخونه و یت قهوه برام اوردو جلوم نشست
سامانتا: فک نمیکردم انقدر احمق باشی که دوباره باهاش ازدواج کنی
جنیور: میبینم هنوزم میپاییم
سامانتا: برای ریدن روت باید بدونم کجایی
جنیور: تو راست میگی
سامانتا: برو سر اصل مطلب
جنیور: میخوام از باند بیام بیرون
سامانتا: لابد بخواطر زنته
جنیور: اوم
سامانتا: نگو که هنوز نمیدونه با یه قاتل زنجیره ای شباشو روز میکنه
جنیور: قرار هم نیست بفهمه
سامانتا: خب الان چرا اینارو بهم میگی
جنیور: میخوام تو جامو بگیری
سامانتا: هه انقد راحت بهم اعتماد میکنی
جنیور: نه من احمقم نه تو که اون باندو به فا__ک بدی یا بخوای برینی روش اخه هرچی نباشه شیش هفت سال روش جر خوردی
سامانتا: شاید بخوام از این راه برینم روت
جنیور: خودت خوب میدونی همه افراد اون باند قسم خرده منن اگه بخوای تکنیکی بزنی از پشت بهم تو بد چاهی میفتی
سامانتا: شاید نخوامش
جنیور: چونه نزن میخوایش یانه
سامانتا: برای دهنم بزرگه
جنیور: دایان و دایانه تا راه بیفتی پشتتن خودمم برای کمک میام
سامانتا: اوکی قبولش میکنم
جنیور: افرین دختر خوب میدونستم قبولش میکنی
سامانتا: اوم
جنیور: خب کاری نداری باید برم
سامانتا: یچیزی یادت نرفته؟
جنیور: چی؟
- ۴.۷k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط