رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۳۴

ارسلان: کلی ازم تشکر کرد

دیانا: از خوشحالی داشتم بال درمی‌آوردم دکتر گفت میتونم برم ببینمش سلام داداش خوشگلم دستی به صورتش کشیدم که لبخندی زد صورتشو غرق در بوسه کردم داداش چرا میخواستی آجی و تنها بزاری میدونی که من به جز تو کسی و ندارم

یاشار:ببخشید

دیانا: دورت سرت بگردم ( توضیح:یاشار از دیانا ۵و۶ سال کوچیک تره)

یاشار:خدانکنه دیانا خیلی دوست دارم

دیانا: منم دوست دارم زندگیم فقط دیگه اینجوری منو سکته نده فدات شم

ارسلان: دیانا خانم من برم شرکت کار زیاده
شما اگر براردتون حالش خوب نیست یه چند وقت نیاید

یاشار:در گوشش گفتم کیه
دیدگاه ها (۰)

رمان بغلی من پارت ۳۵دیانا: یاشار میگی یا به زور به ازت حرف ب...

رمان بغلی من پارت ۳۶یاشار: آبجی اون چیکاره تو داره دیانا: ده...

رمان بغلی من پارت ۳۳ارسلان: این چیزا لازم نیست دیانا : پس چط...

رمان بغلی من پارت ۳۲دیانا: دنیا رو سرم خراب شد دکتر منو با ه...

رمان بغلی من پارت ۴۱یاشار: آجی جونمدیانا: چشامو ریز کردم و گ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط