رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۳۶

یاشار: آبجی اون چیکاره تو داره

دیانا: ده بگو چیکار نداره

یاشار: آجی به خاطر یاشار

دیانا: ای درد نگری بچه

یاشار: لطفا

دیانا: بزار به سن قانونی برسی بعد

یاشار: نه الان

دیانا: زدم زیره خنده و لپ گوگولیش و کشیدم از دستت چیکار کنم

یاشار: آخ دردم گرفت

دیانا: به ارسلان زنگ زدم جدا از رئیس یه دوست خوب بود( بله بله جلو تر متوجه میشم😈😉 )

ارسلان: به به ببین کی زنگ زده
دیدگاه ها (۲)

رمان بغلی من پارت ۳۷دیانا: سلامم رئیس حال شما ارسلان: الحمدل...

رمان بغلی من پارت ۳۸ارسلان: من ساقدوشمااا ساقدوش نیاری دیانا...

رمان بغلی من پارت ۳۵دیانا: یاشار میگی یا به زور به ازت حرف ب...

رمان بغلی من پارت ۳۴ارسلان: کلی ازم تشکر کرد دیانا: از خوشحا...

رمان بغلی من پارت ۵۳دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیستارسلان :آر...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

رمان بغلی من پارت ۶۴دیانا: اوه اوه این چرا درو باز کرد ارسلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط