رمان حامی:)
رمان حامی:)
پارت ۶م
این داستان واقعیت نداره
پس لطفا حاشیه درست نکنید
مرسی💜🌙
بعد از خوردن چیزایی که سفارش دادیم...
عسل:
من میرم حساب کنم
کم کم بریم خونه هزارتا کار داریم
برای موزیک جدید
حامیم:
اصلا عمرا بزارم حساب کنی
عسل:
دفعه قبلی تو حساب کردی ایندفعه من حساب میکنم
حامیم:
تا وقتی من هستم حساب نمیکنه کسیا
گارسون:
سلام.
چون حامیم جان مهمون کافه ی ما بودن
ایندفعه را به صورت رایگان حساب میکنید
یعنی نیازی نداره پولی بهمون بدید
عسل:
حامیم اینهمه دعوا کردیم اخرشم رایگان بهمون دادن
حامیم:
زد زیر خنده 😂
گارسون:
پس دعوا نکنید ااا😂💚
باران:
وای بچه زود باشید بریم مگه قرار نبود موزیکو فردا پخش کنیم؟
حامیم:
وای باران راست میگه بریم دیگه 💚
عسل:
باش بریم 💕
از زبان حامیم:
رسیدیم به سمت ماشین و
نشستم و رفتیم خونه
تو ماشین عسل زیرزیرکی
یه چیزی از تو گوشیش به باران نشون میداد و میگفت بهش: بخرم اینو براش؟
و من شنیدم با اینکه اروم گفتن
ولی خب گفتم مهم نیست
حامیم:
خب خب بچه ها رسیدیم خونه پیاده شید سریع بریم
علیرضا و فرید منتظرن
باران و عسل:
اوکی
علیرضا :
بچه ها کجا بودین منتظرتونیم دو ساعته
حامیم:
وای ببخشید خیلی دیر شد
فرید:
اشکال نداره بیاید تو..
از زبان حامیم:
از اونجایی که باران قبلا برام موزیک رو درست می کرد
و عسل هم برام پیانو شو میزد
گفتم به اونا دوباره از اول بشه مثل قبل
عسل:
وایییییی چقدر خوب خیلی ذوق دارم
مرسیییی😍💕
باران:
وای سکته 😅😍
باورم نمیشه💕
از زبان فرید:
رفتم دم در گوش حامیم گفتم:
اینا خیلی عاشقتنااااا 😅
مواظب خودت باش 💕😂
(با خنده )😅
حامیمم زد زیر خندیدن
عسل:
چی شد؟
حامیم:
هیچی یاد ی جوکی افتادم
عسل:
اها😅💕
این داستان ادامه دارد....
اگه دوست داشتین لایک فراموش نشه:)💕🌙
پارت ۶م
این داستان واقعیت نداره
پس لطفا حاشیه درست نکنید
مرسی💜🌙
بعد از خوردن چیزایی که سفارش دادیم...
عسل:
من میرم حساب کنم
کم کم بریم خونه هزارتا کار داریم
برای موزیک جدید
حامیم:
اصلا عمرا بزارم حساب کنی
عسل:
دفعه قبلی تو حساب کردی ایندفعه من حساب میکنم
حامیم:
تا وقتی من هستم حساب نمیکنه کسیا
گارسون:
سلام.
چون حامیم جان مهمون کافه ی ما بودن
ایندفعه را به صورت رایگان حساب میکنید
یعنی نیازی نداره پولی بهمون بدید
عسل:
حامیم اینهمه دعوا کردیم اخرشم رایگان بهمون دادن
حامیم:
زد زیر خنده 😂
گارسون:
پس دعوا نکنید ااا😂💚
باران:
وای بچه زود باشید بریم مگه قرار نبود موزیکو فردا پخش کنیم؟
حامیم:
وای باران راست میگه بریم دیگه 💚
عسل:
باش بریم 💕
از زبان حامیم:
رسیدیم به سمت ماشین و
نشستم و رفتیم خونه
تو ماشین عسل زیرزیرکی
یه چیزی از تو گوشیش به باران نشون میداد و میگفت بهش: بخرم اینو براش؟
و من شنیدم با اینکه اروم گفتن
ولی خب گفتم مهم نیست
حامیم:
خب خب بچه ها رسیدیم خونه پیاده شید سریع بریم
علیرضا و فرید منتظرن
باران و عسل:
اوکی
علیرضا :
بچه ها کجا بودین منتظرتونیم دو ساعته
حامیم:
وای ببخشید خیلی دیر شد
فرید:
اشکال نداره بیاید تو..
از زبان حامیم:
از اونجایی که باران قبلا برام موزیک رو درست می کرد
و عسل هم برام پیانو شو میزد
گفتم به اونا دوباره از اول بشه مثل قبل
عسل:
وایییییی چقدر خوب خیلی ذوق دارم
مرسیییی😍💕
باران:
وای سکته 😅😍
باورم نمیشه💕
از زبان فرید:
رفتم دم در گوش حامیم گفتم:
اینا خیلی عاشقتنااااا 😅
مواظب خودت باش 💕😂
(با خنده )😅
حامیمم زد زیر خندیدن
عسل:
چی شد؟
حامیم:
هیچی یاد ی جوکی افتادم
عسل:
اها😅💕
این داستان ادامه دارد....
اگه دوست داشتین لایک فراموش نشه:)💕🌙
۵.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.