زیبایمن

#زیبایِ‌من!
#part4
_صدای زنگ در توجه جفتمونو به خودش جلب کرد، لئون پاشد تا درو باز کنه.
+سلامم به مامان خودم
_ماماااننن؟ اون الان قرار نبود بیاد
سریع شیشه خورده هارو جمع کردم و رفتم سمت مامان! اون خسته بود ، از یه ماموریت برگشته بود.
°دختر‌ کوچولوم چطوره؟
_خوبم مامان
°ببینم دستت چی شده؟
_چیزی نیست یه بریدگی کوچیکه
° خببب‌ بچه ها یه سوپرایز دارم واستون.
_از ذوق نمی‌دونستم چیکار کنم ، یکی نیست بگه آخه انقد ذوق واسه چی داری؟
°ببینید بچه ها ماموریت بعدیم با مامان ویولت هست و ما قراره باهم یه ماموریت خانوادگی بریم.
_نه مامان ویولت نه
+نههه لیدیا خواهش میکنم شاید اون موقع بتونم بهش عشقمو ثابت کنم
°لیدیا تو که نمیخوای برنامه های داداشت بهم بریزه؟
_بغضمو قورت دادم ، با صدای لرزون قبول کردم، دو نفر همدیگه رو دوست دارن من چجوری می‌تونم جلوشونو بگیرم؟
همین کارشون کافی بود که من برم تو تختم و دوباره اورتینک....
دیدگاه ها (۰)

#زیبایِ‌من!#part5°بچه‌ ها پاشین دیگه دیرمون میشه_صدای مامان ...

#زیبایِ‌من!#part6_یکم‌ مریض شدم بهتره بغلم نکنی~دلم واست تنگ...

#زیبایِ‌من!#part3+لیدیا خوبی؟ این صدای چی بود_فقط بهش خیره ش...

#زیبایِ‌من!#part2+از ویولت چه خبر؟_حال ویولتتت واست مهمه؟+فق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط