مافیای دلربا p4
ته ویو
دیدم اون دختره که به دیدن لمورا اومده بود داشت گریه میکرد و زیر لب یه چیزایی میگفت رفتم پیشش
ته:ببخشید خانم اسم شما چیهو با لمورا چه نسبتی داشتین
سانجو :هق... من؟. من اسمم سانجو هستش دوست هق.... صمیمیه لمورا
دیدم خودشو پرت کرد تو بغلم نمیدونم چرا حس عجیبی داشتم گفتم
ته:چی ساجو؟
سانجو ویو
دیدم اگه بگم فامیلم چیه بدونه دختر یه قاتلم
ته :اون هایانجویه عوضی کشتش هم مادرمو هم خواهرمو میشناسیش هه کسی هم هست نشناستش
بعد گفتن این حرفش عرق کردم داشت... داداشمو میگفت؟
ته:نگفت.....
سانجو:ببخشید من باید برم غم اخرتون باشه
رفتم بیرونو رفتم سمت خونه
دیدم هه بعله ماشین هایان و اون گولاخایه بی شعورش(منظورش بادیگاردان که هیکل دارن)
رفتم داخل خونه دیدم خون میاد ازش
رفتم پیشش
ادامه دارد.....
میدونم بده ببخشید😔
دیدم اون دختره که به دیدن لمورا اومده بود داشت گریه میکرد و زیر لب یه چیزایی میگفت رفتم پیشش
ته:ببخشید خانم اسم شما چیهو با لمورا چه نسبتی داشتین
سانجو :هق... من؟. من اسمم سانجو هستش دوست هق.... صمیمیه لمورا
دیدم خودشو پرت کرد تو بغلم نمیدونم چرا حس عجیبی داشتم گفتم
ته:چی ساجو؟
سانجو ویو
دیدم اگه بگم فامیلم چیه بدونه دختر یه قاتلم
ته :اون هایانجویه عوضی کشتش هم مادرمو هم خواهرمو میشناسیش هه کسی هم هست نشناستش
بعد گفتن این حرفش عرق کردم داشت... داداشمو میگفت؟
ته:نگفت.....
سانجو:ببخشید من باید برم غم اخرتون باشه
رفتم بیرونو رفتم سمت خونه
دیدم هه بعله ماشین هایان و اون گولاخایه بی شعورش(منظورش بادیگاردان که هیکل دارن)
رفتم داخل خونه دیدم خون میاد ازش
رفتم پیشش
ادامه دارد.....
میدونم بده ببخشید😔
۳.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.