توی جنگل با فاصلھ ی کمی ازش قدم برمیداشتم یکم جلوتر رفتیم
توی جنگل با فاصلھ ی کمی ازش قدم برمیداشتم یکم جلوتر رفتیم و یھو یھ صدایی اومد،
سریع بازوش رو گرفتم و گفتم: چی بود؟
متعجب نگاھم کرد و گفت: بھت نمیاد انقدر ترسو باشی،صدای باده کھ شاخھ ھارو تکون
میده
لبم رو بھ حالت تمسخر بالا دادم و دوباره حرکت کردیم
دوباره یھ صدایی اومد ولی اینبار شدید تر بود
محکم بازوش رو گرفتم و گفتم: چی بود؟
عصبی گفت: انقدر بھ من استرس نده، باده باد
یھو یھ مار جلومون ظاھر شد و چان زودتر از من جیغ کشید.
و بعدشم من جیغ بلندی کشیدم
مار سبز رنگی بود و داشت بھ طرفمون میومد
چان کھ مشخص بود ترسیده ولی میخواست جلوی من کم نیاره گفت: اینا سمی نیستن ،
نیش ندارن
یھ بازوش رو گرفتھ بودم و ھرچی مار جلو میومد ما عقب میرفتیم
+تو مطمئنی نیش نداره؟
تک خنده ای از روی استرس کرد و گفت: آره اینا نیش ندارن
یھو مار دھنش رو باز کرد و نیش ھاش معلوم شد
با نگرانی بھم نگاه کردیم و شروع بھ دویدن کردیم
و حسابی از مار دور شدیم
بھ درخت ھای کوتاه تر رسیدیم کھ میوه داشتن چان خواست از میوه اش بخوره کھ گفتم:
وایستا شاید سمی باشن
-نھ بابا چھ سمی ، این میوه ھا سمی نیستن
خنده ی عصبی کردم و گفتم: آره مثل اون مار؟
صدام رو بالا بردم و اداش رو در آوردم کھ گفتھ بود: باده باد
و بعد با لحن جدی گفتم: باد بود؟
از حرف ھای من خنده اش گرفت و گفت: نھ این میوه ھا قرمز نیستن ، پس میشھ
خوردشون ، میوه ھای قرمز سمی ھستن
و بعد یکی رو دھنش گذاشت.
سریع بازوش رو گرفتم و گفتم: چی بود؟
متعجب نگاھم کرد و گفت: بھت نمیاد انقدر ترسو باشی،صدای باده کھ شاخھ ھارو تکون
میده
لبم رو بھ حالت تمسخر بالا دادم و دوباره حرکت کردیم
دوباره یھ صدایی اومد ولی اینبار شدید تر بود
محکم بازوش رو گرفتم و گفتم: چی بود؟
عصبی گفت: انقدر بھ من استرس نده، باده باد
یھو یھ مار جلومون ظاھر شد و چان زودتر از من جیغ کشید.
و بعدشم من جیغ بلندی کشیدم
مار سبز رنگی بود و داشت بھ طرفمون میومد
چان کھ مشخص بود ترسیده ولی میخواست جلوی من کم نیاره گفت: اینا سمی نیستن ،
نیش ندارن
یھ بازوش رو گرفتھ بودم و ھرچی مار جلو میومد ما عقب میرفتیم
+تو مطمئنی نیش نداره؟
تک خنده ای از روی استرس کرد و گفت: آره اینا نیش ندارن
یھو مار دھنش رو باز کرد و نیش ھاش معلوم شد
با نگرانی بھم نگاه کردیم و شروع بھ دویدن کردیم
و حسابی از مار دور شدیم
بھ درخت ھای کوتاه تر رسیدیم کھ میوه داشتن چان خواست از میوه اش بخوره کھ گفتم:
وایستا شاید سمی باشن
-نھ بابا چھ سمی ، این میوه ھا سمی نیستن
خنده ی عصبی کردم و گفتم: آره مثل اون مار؟
صدام رو بالا بردم و اداش رو در آوردم کھ گفتھ بود: باده باد
و بعد با لحن جدی گفتم: باد بود؟
از حرف ھای من خنده اش گرفت و گفت: نھ این میوه ھا قرمز نیستن ، پس میشھ
خوردشون ، میوه ھای قرمز سمی ھستن
و بعد یکی رو دھنش گذاشت.
۵.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.