جزیره پارت 2
#جزیره پارت 2
لحنم رو آروم تر کردم و گفتم: حالا چی میشه؟
نگاھی بھ اطراف انداخت و گفت: حتما زنگ زدن گروه امداد بیاد نجاتمون بده ، فقط باید
سعی کنیم توی آب نیفتیم.
با تکون ھای قایق کھ بھ چیزی میخورد چشم ھام رو باز کردم
کنار یک خشکی بودیم
با خوشحالی از قایق بیرون رفتم و خودم رو روی خشکی انداختم
داد زدم چانییی
جوابی نداد
جلوتر رفتم و گفتم: یااا چان بلند شو
با شدت چشم ھاش رو باز کرد و پاشد نشست
خندیدم و گفتم: نترس ، پاشو ببین رسیدیم به خشکی
از قایق خارج شد و اطراف رو نگاه کرد
بعد با نگاھی کلافھ گفت: این جزیره ست
+خب جزیره باشھ بالاخره خشکیه
-اگھ آدمی اینجا زندگی نکنھ چجوری باید خبر بدیم اینجاییم.
+کلمو خاروندم و گفتم: آھا از اون نظر
سرش رو تکون داد و راه افتاد
منم پشت سرش رفتم
وارد جنگلی که پر از درخت ھای بلند بود شدیم
خیلی سریع راه میرفت و من دیگھ از نفس افتاده بودم
داد زدم: یاااا یکم یواش تر برو، نفسم بالا نمیاد
بدون اینکھ برگرده گفت: میخواستی لب ساحل بمونی
لجم در اومد و شروع کردم با شکلک اداشو در آوردن کھ یھو برگشت و منو توی ھمون
حال دید
سریع خودم رو جمع کردم و لبخند مسخره ای زدم
سر تکون داد و گفت: نگفتھ بودی شیرین عقلی
جیغ زدم: بی ادب تو مثلا ھنرمندی؟
بی تفاوت بھ راھش ادامھ داد و شاخھ ای کھ جلوش بود رو با دست کند
سنگ بزرگی جلومون بود ازش بالا رفت و بھ راحتی پرید پایین
ولی ارتفاع خیلی زیاد بود و من نمیتونستم بپرم
داشت میرفت کھ گفتم: کجا میری منو بیار پایین
بی تفاوت نگاھم کرد و شونھ ای بالا انداخت و گفت: میخواستی نیای
و بھ راھش ادامھ داد
+بنگگگگگگچااااااننننن
محل نکرد و دیگھ داشت حرصم در میومد.
لحنم رو مھربون کردم و گفتم: چانی اوپاااا
خنده اش گرفت و برگشت نزدیک سنگ و گفت: چیشد با ادب شدی
لبخندی زدم و گفتم: بودم
لب ھام رو آویزون کردم و گفتم: تو خیلی مھربونی چانیااااا
+پس شجاع ھم باش و خودت بپر
سری تکون داد و دستش رو بھ سمتم دراز کرد گفت دستمو بگیر و آروم بیا پایین
منم دستم رو باز کردم و پریدم روش
با شدت خورد زمین و منم افتادم روش
با حرص منو از روی خودش ھول داد کنار و در حالی کھ یھ دستش بھ کمرش بود بلند شد
و شروع بھ نالھ کرد و با غضب نگاھم کرد
بی تفاوت بلند شدم و خودم رو تکوندم کھ دیدم ھنوز داره نگاھم میکنھ با پر رویی گفتم:چیه؟
خودت گفتی، دستم بگیر و بیا
داد زد: گفتم آروم بیا پایین، نگفتم بپر روم کھ
سری تکون دادم و گفتم: نچ نچ مثلا پسری؟ یه دختر رو نمیتونی بگیری.
و با خشم ازم فاصلھ گرفت و گفت:
تو که دختر نیستی تو یه موجود پر رو و بی ادبی
از لحنش خندم گرفت و زدم زیر خنده
بھ شدت به سمتم برگشت و گفت: نخند
نیشم رو بستم و ساکت پشتش راه افتادم
لحنم رو آروم تر کردم و گفتم: حالا چی میشه؟
نگاھی بھ اطراف انداخت و گفت: حتما زنگ زدن گروه امداد بیاد نجاتمون بده ، فقط باید
سعی کنیم توی آب نیفتیم.
با تکون ھای قایق کھ بھ چیزی میخورد چشم ھام رو باز کردم
کنار یک خشکی بودیم
با خوشحالی از قایق بیرون رفتم و خودم رو روی خشکی انداختم
داد زدم چانییی
جوابی نداد
جلوتر رفتم و گفتم: یااا چان بلند شو
با شدت چشم ھاش رو باز کرد و پاشد نشست
خندیدم و گفتم: نترس ، پاشو ببین رسیدیم به خشکی
از قایق خارج شد و اطراف رو نگاه کرد
بعد با نگاھی کلافھ گفت: این جزیره ست
+خب جزیره باشھ بالاخره خشکیه
-اگھ آدمی اینجا زندگی نکنھ چجوری باید خبر بدیم اینجاییم.
+کلمو خاروندم و گفتم: آھا از اون نظر
سرش رو تکون داد و راه افتاد
منم پشت سرش رفتم
وارد جنگلی که پر از درخت ھای بلند بود شدیم
خیلی سریع راه میرفت و من دیگھ از نفس افتاده بودم
داد زدم: یاااا یکم یواش تر برو، نفسم بالا نمیاد
بدون اینکھ برگرده گفت: میخواستی لب ساحل بمونی
لجم در اومد و شروع کردم با شکلک اداشو در آوردن کھ یھو برگشت و منو توی ھمون
حال دید
سریع خودم رو جمع کردم و لبخند مسخره ای زدم
سر تکون داد و گفت: نگفتھ بودی شیرین عقلی
جیغ زدم: بی ادب تو مثلا ھنرمندی؟
بی تفاوت بھ راھش ادامھ داد و شاخھ ای کھ جلوش بود رو با دست کند
سنگ بزرگی جلومون بود ازش بالا رفت و بھ راحتی پرید پایین
ولی ارتفاع خیلی زیاد بود و من نمیتونستم بپرم
داشت میرفت کھ گفتم: کجا میری منو بیار پایین
بی تفاوت نگاھم کرد و شونھ ای بالا انداخت و گفت: میخواستی نیای
و بھ راھش ادامھ داد
+بنگگگگگگچااااااننننن
محل نکرد و دیگھ داشت حرصم در میومد.
لحنم رو مھربون کردم و گفتم: چانی اوپاااا
خنده اش گرفت و برگشت نزدیک سنگ و گفت: چیشد با ادب شدی
لبخندی زدم و گفتم: بودم
لب ھام رو آویزون کردم و گفتم: تو خیلی مھربونی چانیااااا
+پس شجاع ھم باش و خودت بپر
سری تکون داد و دستش رو بھ سمتم دراز کرد گفت دستمو بگیر و آروم بیا پایین
منم دستم رو باز کردم و پریدم روش
با شدت خورد زمین و منم افتادم روش
با حرص منو از روی خودش ھول داد کنار و در حالی کھ یھ دستش بھ کمرش بود بلند شد
و شروع بھ نالھ کرد و با غضب نگاھم کرد
بی تفاوت بلند شدم و خودم رو تکوندم کھ دیدم ھنوز داره نگاھم میکنھ با پر رویی گفتم:چیه؟
خودت گفتی، دستم بگیر و بیا
داد زد: گفتم آروم بیا پایین، نگفتم بپر روم کھ
سری تکون دادم و گفتم: نچ نچ مثلا پسری؟ یه دختر رو نمیتونی بگیری.
و با خشم ازم فاصلھ گرفت و گفت:
تو که دختر نیستی تو یه موجود پر رو و بی ادبی
از لحنش خندم گرفت و زدم زیر خنده
بھ شدت به سمتم برگشت و گفت: نخند
نیشم رو بستم و ساکت پشتش راه افتادم
۶.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.