وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه
وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و......
هیونجین
هیونجین:بهت نیاز دارم بیب
ا.ت:داری درباره چی حرف میزنی برو پیش مامانم من زنت نیستم(باترس)
هیونجین:میدونم زنم نیستی ولی من میخوام تو مال من باشی
ا.ت:تو مستی داری چرت و پرت میگی
هیونجین:شنیدی میگممستی و راستی
ا.ت:لطفا برو بیرون
هیونجین:نوچ نوچ امشب خیلی کار داریم(نیشخند 😈)
رفتم سمتش خیلی تقلا میکرد ولی زیر من نمیتونست تکون بخوره
ا.ت:لطفا ولم کن خواهش میکنم(با گریه و ترس)
هیونجین:بجز صدای ددی و ناله چیزه دیگه ای نمیخوامبشنوم
ا.ت میخواست حرف بزنه ولی نذاشتم لب و محکم کوبیدم رو لباش اولش همکاری نمیکرد لبشو گاز گرفتمو همکاری کرد خیلی مزه لباش خوب بود مزه توت فرنگی میداد🍓کم کم از لباش دل کندمو رفتم سمت گردنش خیلی بود خوبی میداد رت گردنشکی مارگ های بنفشی کاشتم خیلی خیلی حش خوبی بهممیداد داشت جلو خودشو میگرفت که از درد ناله نکنه رفتم سمت گوششو گفتم
اگه ناله نکنی بدتر میشه و بعد گوششو بوسیدم و رفتم سمت پایین تنش لباس زیرشو در آوردم که بلاخره صداش در آومد
ا.ت:نکنه میخوای اینکارو باهام انجام بدی(با گریه)
هیونجین:اره ولی اگه همکاری کنی دردت نمیگیره
ا.ت:من کسی بهم تاحالا دست نزده
هیونجین:پس چه بهتر خودم دخترونگیتو میگیرم
بعد از این حرفی که زد لباس های خودشو در آورد و بدون هیچ مقدمه ای دی*کشو وارد ا.ت کرد و بدون اینکه ا.ت عادت کنه توش محکم ضربه میزد
ا.ت:آییییی خواهششش میکنممممم نمیتونم تحملش کنمممممم آههههههههههههههه آه
هیونجین:آفرین بیب ناله کن
ناله هات باعث میشن بیشتر عاشقت بشم
ا.ت:آههههه آههه لطفااا تمومش کننن
هیونجین:بعد از چند دقیقه مایی به دی*کم خورد دی*کم و بیرون کشیدم و دیدم که مایی قرمزی این نشونه اینه که الان ماله منه
دیگه مال خودمی
ا.ت:گریهههههه😭😭
هیونجین:با گریه کردن چیزی درست نمیشه پاشو بریم حموم
ا.ت:به مامانم قراره چی بگم حالا😭😭😭
هیونجین:منو مامانت باهم ازدواج نکردیم فقط بخاطر پوله که الان تو خونه منه همین پس من میتونم با تو باشم
ا.ت:ولی من نمیخوام باتو باشم(با گریه)
هیونجین:پاشو بریم حموم
ا.ت:نمیتونم در دارم
هیونجین:این قربونت بخور خوب میشی تازشم تا صبح نمیتونی اینجوری بمونی
ا.ت:هیونجین اومد بغلم کردو بردتم سمت حموم ازش بدم میومد اون دخترونگی منو ازم گرفت
بعد از حموم با همون حوله رفتم تو تخت و خوابیدم
صبح پاشدم دلم خیلی وحشتناک درد میکرد اون عوضی هم پیشم نبود(عوضی خودتی)
بزور بلند شدم و لباسمو عوض کردمو رفتم پایین مامانم خونخ نبود آجوما اومد سمتم و گفت برم صبحونه
رفتم صبحونمو خوردمو رفتم رو مبل دراز بکشم از خودم بدم میومد اون
هیونجین
هیونجین:بهت نیاز دارم بیب
ا.ت:داری درباره چی حرف میزنی برو پیش مامانم من زنت نیستم(باترس)
هیونجین:میدونم زنم نیستی ولی من میخوام تو مال من باشی
ا.ت:تو مستی داری چرت و پرت میگی
هیونجین:شنیدی میگممستی و راستی
ا.ت:لطفا برو بیرون
هیونجین:نوچ نوچ امشب خیلی کار داریم(نیشخند 😈)
رفتم سمتش خیلی تقلا میکرد ولی زیر من نمیتونست تکون بخوره
ا.ت:لطفا ولم کن خواهش میکنم(با گریه و ترس)
هیونجین:بجز صدای ددی و ناله چیزه دیگه ای نمیخوامبشنوم
ا.ت میخواست حرف بزنه ولی نذاشتم لب و محکم کوبیدم رو لباش اولش همکاری نمیکرد لبشو گاز گرفتمو همکاری کرد خیلی مزه لباش خوب بود مزه توت فرنگی میداد🍓کم کم از لباش دل کندمو رفتم سمت گردنش خیلی بود خوبی میداد رت گردنشکی مارگ های بنفشی کاشتم خیلی خیلی حش خوبی بهممیداد داشت جلو خودشو میگرفت که از درد ناله نکنه رفتم سمت گوششو گفتم
اگه ناله نکنی بدتر میشه و بعد گوششو بوسیدم و رفتم سمت پایین تنش لباس زیرشو در آوردم که بلاخره صداش در آومد
ا.ت:نکنه میخوای اینکارو باهام انجام بدی(با گریه)
هیونجین:اره ولی اگه همکاری کنی دردت نمیگیره
ا.ت:من کسی بهم تاحالا دست نزده
هیونجین:پس چه بهتر خودم دخترونگیتو میگیرم
بعد از این حرفی که زد لباس های خودشو در آورد و بدون هیچ مقدمه ای دی*کشو وارد ا.ت کرد و بدون اینکه ا.ت عادت کنه توش محکم ضربه میزد
ا.ت:آییییی خواهششش میکنممممم نمیتونم تحملش کنمممممم آههههههههههههههه آه
هیونجین:آفرین بیب ناله کن
ناله هات باعث میشن بیشتر عاشقت بشم
ا.ت:آههههه آههه لطفااا تمومش کننن
هیونجین:بعد از چند دقیقه مایی به دی*کم خورد دی*کم و بیرون کشیدم و دیدم که مایی قرمزی این نشونه اینه که الان ماله منه
دیگه مال خودمی
ا.ت:گریهههههه😭😭
هیونجین:با گریه کردن چیزی درست نمیشه پاشو بریم حموم
ا.ت:به مامانم قراره چی بگم حالا😭😭😭
هیونجین:منو مامانت باهم ازدواج نکردیم فقط بخاطر پوله که الان تو خونه منه همین پس من میتونم با تو باشم
ا.ت:ولی من نمیخوام باتو باشم(با گریه)
هیونجین:پاشو بریم حموم
ا.ت:نمیتونم در دارم
هیونجین:این قربونت بخور خوب میشی تازشم تا صبح نمیتونی اینجوری بمونی
ا.ت:هیونجین اومد بغلم کردو بردتم سمت حموم ازش بدم میومد اون دخترونگی منو ازم گرفت
بعد از حموم با همون حوله رفتم تو تخت و خوابیدم
صبح پاشدم دلم خیلی وحشتناک درد میکرد اون عوضی هم پیشم نبود(عوضی خودتی)
بزور بلند شدم و لباسمو عوض کردمو رفتم پایین مامانم خونخ نبود آجوما اومد سمتم و گفت برم صبحونه
رفتم صبحونمو خوردمو رفتم رو مبل دراز بکشم از خودم بدم میومد اون
۷.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.