رمان...........
#کشتار
#part_1
«راوی»
ات نو چشم های سرد اون پسر نگاه میکرد
حالا که اورده بودنش تو اعمارت ات و پلیسا نیستن خیلی برای ات ترس داشت
درسته ات دختر خشک و خشنیه ولی این خشک و خشنیش فقط وقتاییه که عصبی میشه زیاد
و بیشتر مظلوم و کیوت
خب بگذریم
«ات»
تو چشمای سردش نگاه کردم
ات: نمیخوای حرف. برنی من الان نیم ساعت خودم و معرفی کردم
رفتم جلوش و نشستم پیش پاش
کیلید دستبند هارو از جیبم در اوردم
ات: من دستت و باز میکنم ولی قول بده باهام کاری نکنی
اون بازم سکوت کرده بود
دستش و باز کردم
نشستم پیشش
ات: اخه چرا 80نفر و کشتی چرا پدر مادرت و کشتی
کوک: اونا میخواستن به زور منو به یه دختر هرزه بدن
صداش دورگه بود
ات: منم یه خواطر دارم حالا تو بگو من بعدش میگم
کوک: از 6سالگی شروع مردن به زدنم و تو اتاق حبس کردن من خیلی درد کشیدم تا 16سالگی مجبورم کردن با یه دختر 10ساله هرزه که با همون سنش زیر 100 نفر بود من اون موقع باهاش ازدواج نکردم و پدر مادرم و کشتم به خواطر اونا اینجوری شدم شما میگین مریضی روانی اره به قول شما مریضی و از اون موقع انسان های رو مخ و میکشم
ات: خب حق داشتی ولی نباید اینکار و میکردی حالا من یه دوست پسر داشتماون من و ول کرد بخواطر یه هرزه بعدش من و خانوادم برا ی عوض شدن ذوحیم که بعد اون داغون شد رفتیم مسافرت بعدش پدر و مادرم برای اینکه برن اون ور خیابون ماشین بهشون زد و مردن یه داداش داشتم که مافیا هنوز سعی نکرد منو پیدا کنه مطمعنم الان با 100دختر خوابیده و من توی 8سالگی یه دختر خفه کردم و مرد چون اون همیشه اذیتم میکرد بعدش هم جوری نشون دادم که انگار خودکشی کرد
کوک: هوم مثل اینکه مثل همیم
ات: ولی لطفا غضیه کشتن دختره رو به کسی نگو
بعد حرفم که یهو..........
نظربرای پارت بعد..
#part_1
«راوی»
ات نو چشم های سرد اون پسر نگاه میکرد
حالا که اورده بودنش تو اعمارت ات و پلیسا نیستن خیلی برای ات ترس داشت
درسته ات دختر خشک و خشنیه ولی این خشک و خشنیش فقط وقتاییه که عصبی میشه زیاد
و بیشتر مظلوم و کیوت
خب بگذریم
«ات»
تو چشمای سردش نگاه کردم
ات: نمیخوای حرف. برنی من الان نیم ساعت خودم و معرفی کردم
رفتم جلوش و نشستم پیش پاش
کیلید دستبند هارو از جیبم در اوردم
ات: من دستت و باز میکنم ولی قول بده باهام کاری نکنی
اون بازم سکوت کرده بود
دستش و باز کردم
نشستم پیشش
ات: اخه چرا 80نفر و کشتی چرا پدر مادرت و کشتی
کوک: اونا میخواستن به زور منو به یه دختر هرزه بدن
صداش دورگه بود
ات: منم یه خواطر دارم حالا تو بگو من بعدش میگم
کوک: از 6سالگی شروع مردن به زدنم و تو اتاق حبس کردن من خیلی درد کشیدم تا 16سالگی مجبورم کردن با یه دختر 10ساله هرزه که با همون سنش زیر 100 نفر بود من اون موقع باهاش ازدواج نکردم و پدر مادرم و کشتم به خواطر اونا اینجوری شدم شما میگین مریضی روانی اره به قول شما مریضی و از اون موقع انسان های رو مخ و میکشم
ات: خب حق داشتی ولی نباید اینکار و میکردی حالا من یه دوست پسر داشتماون من و ول کرد بخواطر یه هرزه بعدش من و خانوادم برا ی عوض شدن ذوحیم که بعد اون داغون شد رفتیم مسافرت بعدش پدر و مادرم برای اینکه برن اون ور خیابون ماشین بهشون زد و مردن یه داداش داشتم که مافیا هنوز سعی نکرد منو پیدا کنه مطمعنم الان با 100دختر خوابیده و من توی 8سالگی یه دختر خفه کردم و مرد چون اون همیشه اذیتم میکرد بعدش هم جوری نشون دادم که انگار خودکشی کرد
کوک: هوم مثل اینکه مثل همیم
ات: ولی لطفا غضیه کشتن دختره رو به کسی نگو
بعد حرفم که یهو..........
نظربرای پارت بعد..
۱.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.