فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۴
تهیونگ ویو :
سطله ابو رویه سرش خالی کردم که به هوش اومد
جیا ویو :
از هیونجین اجازه گرفتم و رفتم دستشویی که صدایه قدمایه کسی رو پشته سرم حس کردم به پشته سرم نگاه کردم
که همون پسره که فکر کنم اسمش جو... جونگ کوک بود رو دیدم
اگه بخوام راستشو بگم خیلی ترسیده بودم!
که اومد سمتمو یه دستمال رو گذاشت رویه صورتم و هی تقلا میکردم که ولم کنه ولی بعدش دیگه چیزی نفهمیدم
( پرشه زمانی به موقعی که جیا به هوش اومد)
جیا ویو :
که با ابی که روم ریخت بهوش اومدم
که همون سه تا پسر رو دیدم
جیا : شــ شما کی هستید؟
من کجام؟
( اینو که گفتم همونی که هیونجین گفت تهیونگه یعنی رئیسشون اومد جلو و گفت)
تهیونگ : اومممم بیبی گرل ما بزرگترین بانده مافیای کره ایم
و تو خواهره رقیبه مایی پس اینجا گروگانی
( اینو که گفت ترسیدم و گفتم)
جیا : تــ تو چی از من میخوای؟
تهیونگ : من ازتو چیزی نمیخوام!
از داداشت میخوام
جیا : عوضی منو ول کن برم ( برو گمشو دختره سگ خودت عوضی ای)
تهیونگ : اووو بیبی گرل مثله اینکه بهت حرف زدن یاد ندادن!
اشکال نداره خودم حرف زدن رو یادت میدم
جیا : داداشم به زودی میاد و منو نجات میده و تورو میکشه!
تهیونگ : اووو واقعا؟
پس بزار به هیونجین زنگ بزنم و بگم که تورو میخواد یانه
اگه گفت که اره من تورو ازاد میکنم ولی اگه گفت نه
تو باید امشب زیر خوابم باشی و به و تا اخره عمرت خدمتکاره من بشی!
جیمین : تهیونگ به نظرت یه زره زیاده روی نمیکنی؟
تهیونگ : نه هیونگ زیاده روی نمیکنم و الان بهش زنگ میزنم!
( تهیونگ اینو گفت و به هیونجین زنگ زد و هیونجین بعد از چندتا بوغ گوشی رو برداشت و تهیونگ گوشی رو رویه بلند گو گذاشت)
( مکالمه تهیونگ و هیونجین)
تهیونگ : سلام هیونجین
هیونجین : بهم بگو که چی شده کار دارم
تهیونگ : یعنی میخوای بگی که دلت برایه خواهر کوچولوت تنگ نشده؟
هیونجین : چــ چی؟
جیا پیشه توعه؟
بزار بره تهیونگ
تهیونگ : به این اسونیاام نیست که فکر میکنی!
اگه خواهرتو میخوای باید از رقابت کناره گیری کنی....
پارت : ۴
تهیونگ ویو :
سطله ابو رویه سرش خالی کردم که به هوش اومد
جیا ویو :
از هیونجین اجازه گرفتم و رفتم دستشویی که صدایه قدمایه کسی رو پشته سرم حس کردم به پشته سرم نگاه کردم
که همون پسره که فکر کنم اسمش جو... جونگ کوک بود رو دیدم
اگه بخوام راستشو بگم خیلی ترسیده بودم!
که اومد سمتمو یه دستمال رو گذاشت رویه صورتم و هی تقلا میکردم که ولم کنه ولی بعدش دیگه چیزی نفهمیدم
( پرشه زمانی به موقعی که جیا به هوش اومد)
جیا ویو :
که با ابی که روم ریخت بهوش اومدم
که همون سه تا پسر رو دیدم
جیا : شــ شما کی هستید؟
من کجام؟
( اینو که گفتم همونی که هیونجین گفت تهیونگه یعنی رئیسشون اومد جلو و گفت)
تهیونگ : اومممم بیبی گرل ما بزرگترین بانده مافیای کره ایم
و تو خواهره رقیبه مایی پس اینجا گروگانی
( اینو که گفت ترسیدم و گفتم)
جیا : تــ تو چی از من میخوای؟
تهیونگ : من ازتو چیزی نمیخوام!
از داداشت میخوام
جیا : عوضی منو ول کن برم ( برو گمشو دختره سگ خودت عوضی ای)
تهیونگ : اووو بیبی گرل مثله اینکه بهت حرف زدن یاد ندادن!
اشکال نداره خودم حرف زدن رو یادت میدم
جیا : داداشم به زودی میاد و منو نجات میده و تورو میکشه!
تهیونگ : اووو واقعا؟
پس بزار به هیونجین زنگ بزنم و بگم که تورو میخواد یانه
اگه گفت که اره من تورو ازاد میکنم ولی اگه گفت نه
تو باید امشب زیر خوابم باشی و به و تا اخره عمرت خدمتکاره من بشی!
جیمین : تهیونگ به نظرت یه زره زیاده روی نمیکنی؟
تهیونگ : نه هیونگ زیاده روی نمیکنم و الان بهش زنگ میزنم!
( تهیونگ اینو گفت و به هیونجین زنگ زد و هیونجین بعد از چندتا بوغ گوشی رو برداشت و تهیونگ گوشی رو رویه بلند گو گذاشت)
( مکالمه تهیونگ و هیونجین)
تهیونگ : سلام هیونجین
هیونجین : بهم بگو که چی شده کار دارم
تهیونگ : یعنی میخوای بگی که دلت برایه خواهر کوچولوت تنگ نشده؟
هیونجین : چــ چی؟
جیا پیشه توعه؟
بزار بره تهیونگ
تهیونگ : به این اسونیاام نیست که فکر میکنی!
اگه خواهرتو میخوای باید از رقابت کناره گیری کنی....
۸.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.