فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۳
تهیونگ ویو :
اره گروگانش میگریم
سریع رومو طرفه کوک کردم
تهیونگ : کوک..... کوک
کوک : چی شده هیونگ؟
تهیونگ : خواهره هیونجین رو می بینی؟
کوک : اره
چیه شیطون عاشقش شدی؟ 😈
تهیونگ : اسکل چی داری میگی؟
میخوام گروگانش بگیرم
کوک : خب من چیکار کنم؟
تهیونگ : اینم پرسیدن داره؟
برو بگیر بیارش 😑
کوک : یعنی میگی برم مثله یه بچه با شکلات گولش بزنم و بیارمش؟ 😐
تهیونگ : خاکککک 🤦♂️
خیره سرت دست راسته منی
برو بیهوشش کن و بیارش 😑
کوک : اها خب هیونگ زودتر میگفتی 🗿
تهیونگ : 😐😐😐
جیمین : شما دوتا چتونه؟ 😑
کوک : هیچی جیمین هیونگ
اااا
هیونگ دختره داره میره دستشویی
تهیونگ : بدو برو بیهوشش کن بیارش
کوک : باشه هیونگ من میرم
کوک ویو :
دنباله دختره رفتم داخله دستشویی که برگشت و منو دید انگار که ترسیده بود
کوک : نترس بیبی کاری باهات ندارم
که یکدفعه دستمالی که روش ماده بیهوشی ریخته بودم رو گذاشتم جلویه صورتش
اولش همش تقلا میکرد که از دستم فرار کنه ولی بعدش مثله یه دختره خوب بیهوش شد
دختره رو به یکی از بادیگاردا دادم که ببرتش عمارته تهیونگ و خودمم رفتم پیشه تهیونگ و جیمین
تهیونگ و جیمین : چی شد کوک؟
کوک : هیونگا نگران نشید دختره رو بیهوش کردم و دادم دسته یکی از بادیگاردا
تهیونگ : خوبه
کوک : فقط همین؟
خوبه؟ 🗿
تهیونگ : خب باشه حالا
افرین کارت خوب بود
کوک : عررررررر ممنونم هیونگ 🥺😍
تهیونگ : باشه حالا لوس نشو 😑
تهیونگ : کوک
جیمین هیونگ
جمع کنید بریم عمارت
جیمین : تهیونگااا
تازه اومدیم بهمون شک نمیکنن؟
تهیونگ : نه بابا چه شکی؟
بدویین برین سواره ماشیناتون بشید و بیاین عمارته من
کوک : باشه هیونگ
خودم ویو 🗿:
پسرا سریع سواره ماشیناشون شدن و رفتن سمته عمارت
به عمارت رسیدن
تهیونگ ویو :
رسیدیم به عمارت
وارده عمارت شدیم و از بادیگاردا اتاقی که اون دختره رو داخلش گذاشتن رو پرسیدیم
وارده اتاق شدم و دیدم که دختره هنوز بیهوشه
از بادیگاردا یه سطله اب گرفتم و رویه سره دختره ریختمشــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت : ۳
تهیونگ ویو :
اره گروگانش میگریم
سریع رومو طرفه کوک کردم
تهیونگ : کوک..... کوک
کوک : چی شده هیونگ؟
تهیونگ : خواهره هیونجین رو می بینی؟
کوک : اره
چیه شیطون عاشقش شدی؟ 😈
تهیونگ : اسکل چی داری میگی؟
میخوام گروگانش بگیرم
کوک : خب من چیکار کنم؟
تهیونگ : اینم پرسیدن داره؟
برو بگیر بیارش 😑
کوک : یعنی میگی برم مثله یه بچه با شکلات گولش بزنم و بیارمش؟ 😐
تهیونگ : خاکککک 🤦♂️
خیره سرت دست راسته منی
برو بیهوشش کن و بیارش 😑
کوک : اها خب هیونگ زودتر میگفتی 🗿
تهیونگ : 😐😐😐
جیمین : شما دوتا چتونه؟ 😑
کوک : هیچی جیمین هیونگ
اااا
هیونگ دختره داره میره دستشویی
تهیونگ : بدو برو بیهوشش کن بیارش
کوک : باشه هیونگ من میرم
کوک ویو :
دنباله دختره رفتم داخله دستشویی که برگشت و منو دید انگار که ترسیده بود
کوک : نترس بیبی کاری باهات ندارم
که یکدفعه دستمالی که روش ماده بیهوشی ریخته بودم رو گذاشتم جلویه صورتش
اولش همش تقلا میکرد که از دستم فرار کنه ولی بعدش مثله یه دختره خوب بیهوش شد
دختره رو به یکی از بادیگاردا دادم که ببرتش عمارته تهیونگ و خودمم رفتم پیشه تهیونگ و جیمین
تهیونگ و جیمین : چی شد کوک؟
کوک : هیونگا نگران نشید دختره رو بیهوش کردم و دادم دسته یکی از بادیگاردا
تهیونگ : خوبه
کوک : فقط همین؟
خوبه؟ 🗿
تهیونگ : خب باشه حالا
افرین کارت خوب بود
کوک : عررررررر ممنونم هیونگ 🥺😍
تهیونگ : باشه حالا لوس نشو 😑
تهیونگ : کوک
جیمین هیونگ
جمع کنید بریم عمارت
جیمین : تهیونگااا
تازه اومدیم بهمون شک نمیکنن؟
تهیونگ : نه بابا چه شکی؟
بدویین برین سواره ماشیناتون بشید و بیاین عمارته من
کوک : باشه هیونگ
خودم ویو 🗿:
پسرا سریع سواره ماشیناشون شدن و رفتن سمته عمارت
به عمارت رسیدن
تهیونگ ویو :
رسیدیم به عمارت
وارده عمارت شدیم و از بادیگاردا اتاقی که اون دختره رو داخلش گذاشتن رو پرسیدیم
وارده اتاق شدم و دیدم که دختره هنوز بیهوشه
از بادیگاردا یه سطله اب گرفتم و رویه سره دختره ریختمشــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۲.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.