آخرین روز با تو بودن part 3
#سناریو
#آخرین_روز_باتو_بودن
❌️این پارت وسطش اسمات میشه جنبه نداری نخون❌️
جین گونه ام رو بوسید که کارخونه قند داخل شکمم آب کرد اون لبای قلوه ای و قرمز اش دلم میخواست گازشون بگیرم لبخند زدم و دستش رو نوازش کردم هیون=خب!چی درست کرده این آشپز ماهر؟
جین خندید و کنار رفت جین=مرغ ترش و شرین برنج و رامن تند به همراه کیمچی سرخ شده!
دهنم آب افتاد و به غذاها خیره شدم واقعا گشنم بود
هیون=اگه تورو نداشتم از گشنگی مرده بودم!
خواستم لباش رو ببوسم که زنگ در رو زدن جین=اوه...مرغ سوخاری ها ام رسیدن!
جین رفت و بعد ۲ مین با دوتا بسته مرغ سوخاری برگشتم لبخند زدم و رفتم سمت جین=اینها برای شب باهم فیلم ببینیم!
خندیدم و سرم رو تکون دادم هیون=باشه!
/شب ساعت 10:00/
جین داخل بغلم بود و باهم مرغ میخوردیم و فیلم نگاه میکردیم که جین خمیازه کشید
خندیدم و دماغش رو آروم کشیدم هیون"جوجه کوچولو خوابش میاد؟
جین=نه نه...
هیون=خوبه چون تازه شبمون شروع شده!
لباش رو بوسیدم و کشیدمش روی جای خودم و زیر خودم فشارش دادم رو مبل و کم کم لباس هاش رو در آوردم و به بدن سفیدش خیره شدم و از شکمش تا پایین رو بوسیدم که صدای ناله اش
داخل گوشم پیچید رون پاش رو نوازش کردم و رفتم بالا و دوباره لباش رو بوسیدم و اروم واردش کردم که ناله بلندی کرد
حرکاتم سریع تر شد میتونستم حس کنم خیلی نزدیکه دستم رو محکم فشار میداد داخل گردنش ناله کردم و داخلش ارضا شدم بلند شدم خودم رو تمیز کردم و بلندش کردم بدنش هنوز میلرزید لبخند زدم هیون=بریم بخوابیم؟ جین سرش رو تکون داد و بردمش داخل اتاق و روی تخت دراز کشیدیم و محکم بغلش کردم و موهاش رو نوازش کردم و کمکم خوابیدیم
/صبح/ وقتی بیدار شدم جین توی بغلم نبود وخیلی ترسیدم روی تخت نشستم که صدای دوش حموم رو شنیدم نفس راحتی کشیدم که صدای تلفنم رو شنیدم نگاه کردم ماشیهو بود جواب دادم
هیون=الو؟
ماشیهو=سلام هیونسوک خوبی
هیون=آره مرسی چرا زنگ زدی؟
ماشیهو=خواستم بگم امشب مهمونی بالماسکه داریم تو و جین بیاین ساعت 9 شب
هیون=باشه مرسی که گفتی
ماشیهو =اوکی پس منتظرتونم
خدافظی کردم و رفتم داخل حموم که دیدم جین داخل وان آب وقتی منو دید صورتش قرمز شد رفتم زیر دوش هیون=امشب ساعت 9 میریم مهمونی
جین=مهمونی؟چجور مهمونی؟
هیون=بالماسکه
جین از وان اومد بیرون و حوله پوشید جین=باشه امروز میری بیرون؟
هیون=آره میرم پیش هاروتو و زود برمیگردم
جین=باش
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#انهایپن☆#بلک_پینک
☆#تی_اکس_تی☆#بی_تی_اس
#کره_جنوبی☆#آسمر_فود
☆#ترژر☆#جیمین
#نامجون☆#رپ☆#کیوت
☆#غمگین☆#دپ☆#وانشات☆#تصور_کن
#آخرین_روز_باتو_بودن
❌️این پارت وسطش اسمات میشه جنبه نداری نخون❌️
جین گونه ام رو بوسید که کارخونه قند داخل شکمم آب کرد اون لبای قلوه ای و قرمز اش دلم میخواست گازشون بگیرم لبخند زدم و دستش رو نوازش کردم هیون=خب!چی درست کرده این آشپز ماهر؟
جین خندید و کنار رفت جین=مرغ ترش و شرین برنج و رامن تند به همراه کیمچی سرخ شده!
دهنم آب افتاد و به غذاها خیره شدم واقعا گشنم بود
هیون=اگه تورو نداشتم از گشنگی مرده بودم!
خواستم لباش رو ببوسم که زنگ در رو زدن جین=اوه...مرغ سوخاری ها ام رسیدن!
جین رفت و بعد ۲ مین با دوتا بسته مرغ سوخاری برگشتم لبخند زدم و رفتم سمت جین=اینها برای شب باهم فیلم ببینیم!
خندیدم و سرم رو تکون دادم هیون=باشه!
/شب ساعت 10:00/
جین داخل بغلم بود و باهم مرغ میخوردیم و فیلم نگاه میکردیم که جین خمیازه کشید
خندیدم و دماغش رو آروم کشیدم هیون"جوجه کوچولو خوابش میاد؟
جین=نه نه...
هیون=خوبه چون تازه شبمون شروع شده!
لباش رو بوسیدم و کشیدمش روی جای خودم و زیر خودم فشارش دادم رو مبل و کم کم لباس هاش رو در آوردم و به بدن سفیدش خیره شدم و از شکمش تا پایین رو بوسیدم که صدای ناله اش
داخل گوشم پیچید رون پاش رو نوازش کردم و رفتم بالا و دوباره لباش رو بوسیدم و اروم واردش کردم که ناله بلندی کرد
حرکاتم سریع تر شد میتونستم حس کنم خیلی نزدیکه دستم رو محکم فشار میداد داخل گردنش ناله کردم و داخلش ارضا شدم بلند شدم خودم رو تمیز کردم و بلندش کردم بدنش هنوز میلرزید لبخند زدم هیون=بریم بخوابیم؟ جین سرش رو تکون داد و بردمش داخل اتاق و روی تخت دراز کشیدیم و محکم بغلش کردم و موهاش رو نوازش کردم و کمکم خوابیدیم
/صبح/ وقتی بیدار شدم جین توی بغلم نبود وخیلی ترسیدم روی تخت نشستم که صدای دوش حموم رو شنیدم نفس راحتی کشیدم که صدای تلفنم رو شنیدم نگاه کردم ماشیهو بود جواب دادم
هیون=الو؟
ماشیهو=سلام هیونسوک خوبی
هیون=آره مرسی چرا زنگ زدی؟
ماشیهو=خواستم بگم امشب مهمونی بالماسکه داریم تو و جین بیاین ساعت 9 شب
هیون=باشه مرسی که گفتی
ماشیهو =اوکی پس منتظرتونم
خدافظی کردم و رفتم داخل حموم که دیدم جین داخل وان آب وقتی منو دید صورتش قرمز شد رفتم زیر دوش هیون=امشب ساعت 9 میریم مهمونی
جین=مهمونی؟چجور مهمونی؟
هیون=بالماسکه
جین از وان اومد بیرون و حوله پوشید جین=باشه امروز میری بیرون؟
هیون=آره میرم پیش هاروتو و زود برمیگردم
جین=باش
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#انهایپن☆#بلک_پینک
☆#تی_اکس_تی☆#بی_تی_اس
#کره_جنوبی☆#آسمر_فود
☆#ترژر☆#جیمین
#نامجون☆#رپ☆#کیوت
☆#غمگین☆#دپ☆#وانشات☆#تصور_کن
۵.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.