سلطنت بی پایان پارت 10
سلطنت بی پایان پارت 10
تهیونگ گفت زود بیا بخور تا سرد نشوده رفتم دستو صورتمو شستم و سر میز نشستم تهیونگم رفت آماده شد گفت تو گوشیت یه فیلمی میاد بهتر ببینی که من چکار میکنم وقتی تهیونگ رفت درو قفل کرد من رفتم سر گوشی دیدم 😟😭 دوستای تهیونگ دارن نونهیا رو کتک میزنن جیغ کشیدم گفتم نونهیا و شروع به گریه کردن کردم تهیونگ زنگ زد من برداشتم گفتم ازت بدم آدم هرزه ای مثل تو تاحالا ندیده بودم بعد گوشیو پرت کردم تهیونگ به نامجونم گفت دیده حا لا با ید بیشتر مواظب حرفاش باشه تا کار دستش میده شب که شد تهیونگ آمد خونه من تو مبل نشسته بود و چاقو رو پنهان کرده بودم تهیونگ آمد تو گفت خوبی چا گیا بهش توجه نکردم آمد کنارم نشست من چا قو رو برداشتم و خواست بهش بزنم که تهیونگ فهمید نزاشت چاقو بخوره چا قو رو از لبش گرفته بود دستش خوت شد گفتم چرا اون کارو با نونهیا کردی هان 😭😢 تهیونگ گفت اگه بازم ازین کارا بکنی گل نمیدم بزارم نونهیا زنده بمونه تهیونگ آمد منو بغل کرد خودمو ازش جدا کردن گفتم بهم دست نزن ازت بدم میاد کاشکی اصلا ندیده بودمت تهیونگ بلند شود و با کف دستش بهم سیلی زد گفت خفه شو 😣 بعد رفت اتاق من داشتم گریه میکردن که کنار مبل خوابم برد تهیونگ تو اتاق داشت به یه چیزی نگاه میکرد گفت چرا زدمش آمد از اتاق بیرون دید کنار مبل خوابمون برده آمد منو از زمین بلند کرد و تو تخت گذاشت خودشم پیشم خوابید دستشو گذاشت پشت کمرم ووپیشونیمو بوسد بهم نگاه میکرد از چشمم اشک آمد با دستش پاک کرد سرشو گذاشت روی پیشونیم گفت خوب بخوابی بیبی
صبح که بلند شودم دیدم تهیونگ منو نگاه میکنه رو مو اون ور کرد تهیونگ آمد جلوم گفت چرا این چوری میکنی بهم یه بوس بده مثل قدیما گفتم خودت میگی قدیما الان دیگه مثل قیل نیست تو قاتلی مافیای و بی رحم تهیونگ گفت آفرین که فهمیدی شب قرار دوستام بیان می خوام خوب لباس بپوشی و غذای خوشمزه مثل قبل درست کنی گفتم باشه تهیونگ گفت من میرم پیششون چند ساعت دیگه میام گفتم باشه رفتم میکاپ کردم و یه لباس سرهم پوشیدم که خیلی خفن بود بعد که تهیونگ آمد گفت لباست خوشگله دوشت ندارم لباز بپوشی این خوبه گفتم دوست داشتن تورو نمی خوام بعد رفتم آشپز خونه غذا درست کنم تهیونگ درو باز کرد رفقای پروش آمدن تو با نفرت نگاشون میکردم تهیونگ اونا رفتن نشستن من تو آشپز خونه بودم شوگا گفت تهیونگ نونهیا رو بده من می خوای اونو چکار کنی وقتی اینو شنیدم مثل روح👻 بالای سرش آمدم گفتم چی زری زدی تا بهت نشون بدم که با کی طرفی تهیونگ خندید گفت برو گفتم من با حرف تو نیومدم و نمیرم بهش چشم گوره بعدکه تهیونگ گفت بیاین غذا میزو چیدم و غذا خوشمزه مو گذاشتم رو میز خوردن غذا رو بعد روی مبل نشستن نامجون گفت گلوم پاهام دستام بی حس شدن وقتی همشون بدنا شون بی حس شدن گفتم تهیونگ منو دست کم گرفت تو غذا داروی بیهوش کننده ریختم صد در صد اصلی تهیونگ گفت تو منو گول زدی گفتم توهم منو گول زدی بعد که بیهوش شدن درو باز کردم از کمر شوگا اسلحه رو برداشتم و رفتم تو انباری نونهیا رو از اونجا برداشتم و سوار یه ماشین سودیم تا چادر رفتیم بعد ماشینو گم گور کردم و به یه جای امن رفتیم که هیچ کش نمیدونه کچاس حتی پلیسا تهیونگ واعضا وقتی بیدار شودن تهیونگ بلند شود رفت بیرون همه رو صدا زد گفت آماده باشین با ید پیدا شون کنید شوگا گفت اسلحم نیست چیهوپ رفت انباری آمد بالا گفت نونهیا هم نیست برده جیمین گفت ماشینو پیدا کردیم تهیونگ گفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت یادتون نره موچی هام
تهیونگ گفت زود بیا بخور تا سرد نشوده رفتم دستو صورتمو شستم و سر میز نشستم تهیونگم رفت آماده شد گفت تو گوشیت یه فیلمی میاد بهتر ببینی که من چکار میکنم وقتی تهیونگ رفت درو قفل کرد من رفتم سر گوشی دیدم 😟😭 دوستای تهیونگ دارن نونهیا رو کتک میزنن جیغ کشیدم گفتم نونهیا و شروع به گریه کردن کردم تهیونگ زنگ زد من برداشتم گفتم ازت بدم آدم هرزه ای مثل تو تاحالا ندیده بودم بعد گوشیو پرت کردم تهیونگ به نامجونم گفت دیده حا لا با ید بیشتر مواظب حرفاش باشه تا کار دستش میده شب که شد تهیونگ آمد خونه من تو مبل نشسته بود و چاقو رو پنهان کرده بودم تهیونگ آمد تو گفت خوبی چا گیا بهش توجه نکردم آمد کنارم نشست من چا قو رو برداشتم و خواست بهش بزنم که تهیونگ فهمید نزاشت چاقو بخوره چا قو رو از لبش گرفته بود دستش خوت شد گفتم چرا اون کارو با نونهیا کردی هان 😭😢 تهیونگ گفت اگه بازم ازین کارا بکنی گل نمیدم بزارم نونهیا زنده بمونه تهیونگ آمد منو بغل کرد خودمو ازش جدا کردن گفتم بهم دست نزن ازت بدم میاد کاشکی اصلا ندیده بودمت تهیونگ بلند شود و با کف دستش بهم سیلی زد گفت خفه شو 😣 بعد رفت اتاق من داشتم گریه میکردن که کنار مبل خوابم برد تهیونگ تو اتاق داشت به یه چیزی نگاه میکرد گفت چرا زدمش آمد از اتاق بیرون دید کنار مبل خوابمون برده آمد منو از زمین بلند کرد و تو تخت گذاشت خودشم پیشم خوابید دستشو گذاشت پشت کمرم ووپیشونیمو بوسد بهم نگاه میکرد از چشمم اشک آمد با دستش پاک کرد سرشو گذاشت روی پیشونیم گفت خوب بخوابی بیبی
صبح که بلند شودم دیدم تهیونگ منو نگاه میکنه رو مو اون ور کرد تهیونگ آمد جلوم گفت چرا این چوری میکنی بهم یه بوس بده مثل قدیما گفتم خودت میگی قدیما الان دیگه مثل قیل نیست تو قاتلی مافیای و بی رحم تهیونگ گفت آفرین که فهمیدی شب قرار دوستام بیان می خوام خوب لباس بپوشی و غذای خوشمزه مثل قبل درست کنی گفتم باشه تهیونگ گفت من میرم پیششون چند ساعت دیگه میام گفتم باشه رفتم میکاپ کردم و یه لباس سرهم پوشیدم که خیلی خفن بود بعد که تهیونگ آمد گفت لباست خوشگله دوشت ندارم لباز بپوشی این خوبه گفتم دوست داشتن تورو نمی خوام بعد رفتم آشپز خونه غذا درست کنم تهیونگ درو باز کرد رفقای پروش آمدن تو با نفرت نگاشون میکردم تهیونگ اونا رفتن نشستن من تو آشپز خونه بودم شوگا گفت تهیونگ نونهیا رو بده من می خوای اونو چکار کنی وقتی اینو شنیدم مثل روح👻 بالای سرش آمدم گفتم چی زری زدی تا بهت نشون بدم که با کی طرفی تهیونگ خندید گفت برو گفتم من با حرف تو نیومدم و نمیرم بهش چشم گوره بعدکه تهیونگ گفت بیاین غذا میزو چیدم و غذا خوشمزه مو گذاشتم رو میز خوردن غذا رو بعد روی مبل نشستن نامجون گفت گلوم پاهام دستام بی حس شدن وقتی همشون بدنا شون بی حس شدن گفتم تهیونگ منو دست کم گرفت تو غذا داروی بیهوش کننده ریختم صد در صد اصلی تهیونگ گفت تو منو گول زدی گفتم توهم منو گول زدی بعد که بیهوش شدن درو باز کردم از کمر شوگا اسلحه رو برداشتم و رفتم تو انباری نونهیا رو از اونجا برداشتم و سوار یه ماشین سودیم تا چادر رفتیم بعد ماشینو گم گور کردم و به یه جای امن رفتیم که هیچ کش نمیدونه کچاس حتی پلیسا تهیونگ واعضا وقتی بیدار شودن تهیونگ بلند شود رفت بیرون همه رو صدا زد گفت آماده باشین با ید پیدا شون کنید شوگا گفت اسلحم نیست چیهوپ رفت انباری آمد بالا گفت نونهیا هم نیست برده جیمین گفت ماشینو پیدا کردیم تهیونگ گفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت یادتون نره موچی هام
۵.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.