....
....
#part_12
ویو ا.ت:
ب.ا" داشتم حرف میز.دم ، و اگر موافقت نک.نی....
م.ا" بزار بعدا خودم بهش میگم
دخت.رم چطوری؟ میخوای چند روز ب.یای پیشه منو با.با؟
ب.ا" با.با؟ هه، از کی تاحالا با.باش شدهه
م.ا" از وقتی که منو ت.و از هم جد.ا شد.یم و من ازد.و.اج کر.دم
ب.ا" ایشون حتی دخت.رتو قبول نک.رد و باز ت.و هی بهش میگی با.بااا
کسی که بزر.گش کردو همه ی مسئولیت هاشو به عهده گر.فت من بودمم
دیگه حتی بهش فکرم نک.ن که اونم با.باش حساب بشه فهمیدیی؟
..." درست صحبت کنن
ا.ت" من میرم ت.و اتا.قم
شما هم بهتره زودتر بر.ین
داشتم میرفتم بالا که دس.تم کش.یده شد
م.ا" دخت.رم چرا اینجوری میک.نی ؟
ما بخا.طر ت.و او.مدیم که...
ا.ت" اگر بخا.طر من او.مدین بهتره دیگه نیا.ین چون من.....نمیخوام ببینمتون
م.ا" ولی...
ا.ت" خانم پارک بهتره زود تر دس.ت...شو.هرتو بگ.یریو بر.ی
رفتم بالا تو اتا.قمو درو بستم و قفل کر.دم ، همیشه بعد اینکه یه ب.حثی میشه با.با می.اد تا با.هام حرف بز.نه ، ولی الان واقعا حو.صله ندارم
خو.دمو اندا.ختم رو ت.ختو سعی کر.دم بخو.ابم
که گوشیم زنگ خورد
قطعا نیئون یا لینا بود
توجه نکر.دم و چشامو بستم
دوباره زنگ خورد و باز توجه نکر.دم
پیام او.مد ، کنجکاو پاشدم و گوشیمو برداشتم
پیام از دینو:
باید حرف بز.نیم موضوع خیلی جدی شده ، پس ب.چه باز.یو تموم ک.نو جواب بده
پایان
پیام از هوشی:
چرا جواب نمیدی؟
این موضوع شوخی های تو مدرسه نیست
ب.چه باز.یو تموم ک.نو بهم زنگ بز.ن ، زود
پایان
چرا هردو هی دارن میگن ب.چه باز.یو تموم ک.نم؟
مگه من شروع کر.دم ، همش تقصیر خودشون بود و.......دیگه به من رب.طی نداره ، هرکاری میخوان بک.نن
دوباره خوا.بیدم که مسابقه یادم او.مد
ا.ت" واییییی بسهه دیگههه( داد)
پاشدم زنگ زدم به نیئون
تماسشون:
نیئون" چی شده؟
ا.ت" این چه طرز برخو.ردهه
نیئون" ا.ت تویی ، ببخشید ندیدم کیه فکر کر.دم...
ا.ت" مهم نیست
می خواستم بگم ساعت 7 بیا کافه ی سوان
فعلا.
نیئون" اوکی ب.یب ، راستی....
قطع کردم و به ساعت نگاه کر.دم
هنوز ساعت 3 بود
در اتاق زده شد
ب.ا" دخترم میشه ب.یام دا.خل؟
رفتم درو باز کر.دم
ا.ت" چیزی شده؟
ب.ا" میدونم الان وقتش نیست ولی باید درمورد حرفایی که پایین زد.یم حرف بز.نیم
ا.ت" میشه بعدا حرف بز.نیم ، الان اصلا تمرکز ندارم
ب.ا" خیل خب پس تا شب ب.یا ت.و اتا.قم
سر تکون دادم و بابا رفت
گوشیم باز زنگ خو.رد که یاد پیاماشون افتا.دم که جواب ندا.دم
گوشیمو برداشتم ، بله خودشه
•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#black_girl
#part_12
ویو ا.ت:
ب.ا" داشتم حرف میز.دم ، و اگر موافقت نک.نی....
م.ا" بزار بعدا خودم بهش میگم
دخت.رم چطوری؟ میخوای چند روز ب.یای پیشه منو با.با؟
ب.ا" با.با؟ هه، از کی تاحالا با.باش شدهه
م.ا" از وقتی که منو ت.و از هم جد.ا شد.یم و من ازد.و.اج کر.دم
ب.ا" ایشون حتی دخت.رتو قبول نک.رد و باز ت.و هی بهش میگی با.بااا
کسی که بزر.گش کردو همه ی مسئولیت هاشو به عهده گر.فت من بودمم
دیگه حتی بهش فکرم نک.ن که اونم با.باش حساب بشه فهمیدیی؟
..." درست صحبت کنن
ا.ت" من میرم ت.و اتا.قم
شما هم بهتره زودتر بر.ین
داشتم میرفتم بالا که دس.تم کش.یده شد
م.ا" دخت.رم چرا اینجوری میک.نی ؟
ما بخا.طر ت.و او.مدیم که...
ا.ت" اگر بخا.طر من او.مدین بهتره دیگه نیا.ین چون من.....نمیخوام ببینمتون
م.ا" ولی...
ا.ت" خانم پارک بهتره زود تر دس.ت...شو.هرتو بگ.یریو بر.ی
رفتم بالا تو اتا.قمو درو بستم و قفل کر.دم ، همیشه بعد اینکه یه ب.حثی میشه با.با می.اد تا با.هام حرف بز.نه ، ولی الان واقعا حو.صله ندارم
خو.دمو اندا.ختم رو ت.ختو سعی کر.دم بخو.ابم
که گوشیم زنگ خورد
قطعا نیئون یا لینا بود
توجه نکر.دم و چشامو بستم
دوباره زنگ خورد و باز توجه نکر.دم
پیام او.مد ، کنجکاو پاشدم و گوشیمو برداشتم
پیام از دینو:
باید حرف بز.نیم موضوع خیلی جدی شده ، پس ب.چه باز.یو تموم ک.نو جواب بده
پایان
پیام از هوشی:
چرا جواب نمیدی؟
این موضوع شوخی های تو مدرسه نیست
ب.چه باز.یو تموم ک.نو بهم زنگ بز.ن ، زود
پایان
چرا هردو هی دارن میگن ب.چه باز.یو تموم ک.نم؟
مگه من شروع کر.دم ، همش تقصیر خودشون بود و.......دیگه به من رب.طی نداره ، هرکاری میخوان بک.نن
دوباره خوا.بیدم که مسابقه یادم او.مد
ا.ت" واییییی بسهه دیگههه( داد)
پاشدم زنگ زدم به نیئون
تماسشون:
نیئون" چی شده؟
ا.ت" این چه طرز برخو.ردهه
نیئون" ا.ت تویی ، ببخشید ندیدم کیه فکر کر.دم...
ا.ت" مهم نیست
می خواستم بگم ساعت 7 بیا کافه ی سوان
فعلا.
نیئون" اوکی ب.یب ، راستی....
قطع کردم و به ساعت نگاه کر.دم
هنوز ساعت 3 بود
در اتاق زده شد
ب.ا" دخترم میشه ب.یام دا.خل؟
رفتم درو باز کر.دم
ا.ت" چیزی شده؟
ب.ا" میدونم الان وقتش نیست ولی باید درمورد حرفایی که پایین زد.یم حرف بز.نیم
ا.ت" میشه بعدا حرف بز.نیم ، الان اصلا تمرکز ندارم
ب.ا" خیل خب پس تا شب ب.یا ت.و اتا.قم
سر تکون دادم و بابا رفت
گوشیم باز زنگ خو.رد که یاد پیاماشون افتا.دم که جواب ندا.دم
گوشیمو برداشتم ، بله خودشه
•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#black_girl
۲.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.