part11
#part11
ا.ت" شما اینجا چیکار میک.نین؟ اتفاقی افتاده؟
[ب.ا ( بابای ا.ت ) م.ا ( مامان ا.ت ) ن.ا ( بابای نات.نیش) ]
ب.ا" چرا انقد دیر کر.دی؟
ا.ت" دیر کر.دم؟ متاسفم داشتم با بچه ها صحبت می کر.دم متوجه زمان نشدم
ب.ا" خیل خب بیا بشین
ا.ت" چیزی...شده؟ ( نگران )
ب.ا" باید چیزی شده باشه؟ چرا انقد نگرانی اتفاقی افتاده؟
ا.ت" ها...ن.نه..چیزه....
م.ا" چرا بهش انقد سخت میگ.یری ، دیگه بزرگ شده
نشستم رو مبل تکی که کنار مبلی که بابا نشسته بود
ب.ا" مامانت و....عموت اومدن اینجا که درمورد چیزی حرف بز.نیم و قراره اگر موافقت ک.نی ،بری آنتالیا و اگر موافقت.....
ا.ت" چیی؟ چرا اونوقت؟
ب.ا" داشتم حرف میزدم و اگر موافقت نک.نی....
#black_girl
─━─━─•
بچها ادامه پارت ۱۱ چون یکم طولانی نوشتم تو اون یکی پستم نتونستم کامل بزارم
(ادامه هم میزارم)
ا.ت" شما اینجا چیکار میک.نین؟ اتفاقی افتاده؟
[ب.ا ( بابای ا.ت ) م.ا ( مامان ا.ت ) ن.ا ( بابای نات.نیش) ]
ب.ا" چرا انقد دیر کر.دی؟
ا.ت" دیر کر.دم؟ متاسفم داشتم با بچه ها صحبت می کر.دم متوجه زمان نشدم
ب.ا" خیل خب بیا بشین
ا.ت" چیزی...شده؟ ( نگران )
ب.ا" باید چیزی شده باشه؟ چرا انقد نگرانی اتفاقی افتاده؟
ا.ت" ها...ن.نه..چیزه....
م.ا" چرا بهش انقد سخت میگ.یری ، دیگه بزرگ شده
نشستم رو مبل تکی که کنار مبلی که بابا نشسته بود
ب.ا" مامانت و....عموت اومدن اینجا که درمورد چیزی حرف بز.نیم و قراره اگر موافقت ک.نی ،بری آنتالیا و اگر موافقت.....
ا.ت" چیی؟ چرا اونوقت؟
ب.ا" داشتم حرف میزدم و اگر موافقت نک.نی....
#black_girl
─━─━─•
بچها ادامه پارت ۱۱ چون یکم طولانی نوشتم تو اون یکی پستم نتونستم کامل بزارم
(ادامه هم میزارم)
۲.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.