دوپارتی جدید))
دوپارتی جدید))
p2:
دوباره جلوی پاهات زانو زد و دستشو روی پاهات گذاشت
با ذوق ادامه داد: اگه من... اگه من دوست پسرت باشم همه وقتمو بهت میدم!
با چشم های که پر از شوق بود به نگاهت قفل شد: میدونی باهام چیکار کردی؟ طوری که قلبم فقط به خاطر تو میتپه؛ الان هم که رو به روم ایستادی باید اینو بدونی که تو برنده ایی!
با نگاهی که انتظار جوابت رو میکشید و مردمکی که میلرزید گوش بهت سپرد
دستش رو از روی پاهات برداشتی و بهش نگاه کردی: شرمنده یونگیا،
ولی تو تایپ من نیستی! و من هم چند دقیقه دیگه دوست پسرم تو پشت صحنه حاضر میشه..بهتره عشقتو برای یکی دیگه خرج کنی..من میرم یکم دیگه کار شروع میشه بابت گریم هم مرسی؛ خدانگهدار
@nila1529
از روی مبل بلند شدی و بعد از برداشتن گوشیت از اتاقِ میکاپ خارج شدی
همونطور که رو به روی مبل نشسته بود، لبخندی که روی لب هاش بود کمکم محو شد
خوشی جاش رو به اشک داد
اشک هاش رو با آستینش پاک کرد و بلند شد
با تن خسته رو به روی آیینه ایستاد و آروم زمزمه کرد:فقط برای قلبم..یه آرامبخش لازمه! همین!
روی صندلی نشست و بعد از بستن چشم هاش با حجم زیادی از اندوه به خواب عمیقی فرو رفت و توی رویای خاکستری رنگش ا.تِش رو به آغوش کشید
آغوشی که هرگز احساسش نکرده بود!
خبخبخب بلوبریام
نظرتون؟؟ لایک و کامنت یادتون نره
دوستون دارم بلوبریام
p2:
دوباره جلوی پاهات زانو زد و دستشو روی پاهات گذاشت
با ذوق ادامه داد: اگه من... اگه من دوست پسرت باشم همه وقتمو بهت میدم!
با چشم های که پر از شوق بود به نگاهت قفل شد: میدونی باهام چیکار کردی؟ طوری که قلبم فقط به خاطر تو میتپه؛ الان هم که رو به روم ایستادی باید اینو بدونی که تو برنده ایی!
با نگاهی که انتظار جوابت رو میکشید و مردمکی که میلرزید گوش بهت سپرد
دستش رو از روی پاهات برداشتی و بهش نگاه کردی: شرمنده یونگیا،
ولی تو تایپ من نیستی! و من هم چند دقیقه دیگه دوست پسرم تو پشت صحنه حاضر میشه..بهتره عشقتو برای یکی دیگه خرج کنی..من میرم یکم دیگه کار شروع میشه بابت گریم هم مرسی؛ خدانگهدار
@nila1529
از روی مبل بلند شدی و بعد از برداشتن گوشیت از اتاقِ میکاپ خارج شدی
همونطور که رو به روی مبل نشسته بود، لبخندی که روی لب هاش بود کمکم محو شد
خوشی جاش رو به اشک داد
اشک هاش رو با آستینش پاک کرد و بلند شد
با تن خسته رو به روی آیینه ایستاد و آروم زمزمه کرد:فقط برای قلبم..یه آرامبخش لازمه! همین!
روی صندلی نشست و بعد از بستن چشم هاش با حجم زیادی از اندوه به خواب عمیقی فرو رفت و توی رویای خاکستری رنگش ا.تِش رو به آغوش کشید
آغوشی که هرگز احساسش نکرده بود!
خبخبخب بلوبریام
نظرتون؟؟ لایک و کامنت یادتون نره
دوستون دارم بلوبریام
۶۲.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.