My charming mafia
#My_charming_mafia
#مافیای_جذاب_من
#part10
از خونه اومدم بیرون دورع ورمو نگا کردم ک جونگ کوک اون طرف تر دیدم رفتم سمتش اصلا حواصش ب من نبود پاهامو تا تونستم اوردم بالا از پشت چشاشو گرفتم
+اگ گفتی من کیم
ویو جونگ کوک (تو دلش)
وقتی برگشتم ات رو دیدم واییی این همه زیباییی این دختر فوق العادس چی میش این دختر مال من شش ولی نباید متوجه شش ب خودم اومدم محکم جوابشو دادم
-این مسخرع بازیاا چیع بکش دستتو
+ایشش خاصتم شوخی کنم چ اخلاق گندی داری
-چی با کی بودی جرعت داری یبار دیگع بگو
+گفتم اخلاقت خیلی گنده
-دختره هرزع حقته اینجا بکشمت
+هه تا وقتی پروژع تموم. نکنیم نمیتونی منو بکشی وگرنع نمرع ای نمیگیریی صفر تموم
-ت... تووو فقط این پروژع تموم شش خودم با دستای خودم خفت میکنم
ی نیشخندی زدم سوار ماشین شدم انقدر عصبی شدع بود پاشو محکم رو گاز میزاشت احساس میکردم الان ک تصادف کنیم
+یاا چتع
-فقط ببند اون دهنتو
ساکت شدم وقتی رسیدیم پاهام میارزید نمیتونستم خوب راه برمم ولی ب روش نیوردم رفتیم تو کارگاهه من رفتم وسایل و امادع کردم شروع ب انجام دادن کار کردیم همچنین اونم رفت داشت کار خودشو انجام میداد سکوت خاصی بینمون بود الان چند ساعت گذشت من خیلی خستع بودم تقریبا پروژع مونم تموم شد وقتی سوار ماشینش شدیم ک منو برگردونع
یهو گفتم
+جونگ کوک
-هاا
+میای فردا بریم باشگاه
-ک چیکار کنیم
+بیا بریم یکم ورزش کنیم مدام داریم کار میکنیم
-بش خودمم خستع شدم
+خوب فردا بت میکم کی بیای باشگاه
-بش
وقتی رسیدیم خونع بش گفتم
+کوک ممنون ک رسوندیم انقد تند رانندگی نکن مواظب خودت بش
-بش
ویوو کوک
وقتی بم میگف کوک انگار دنیارو بهم دادن خیلی خوشحال بودم بلخره خودم کاری کردم ک منو اون تو ی گروه بشیم و الانم پشیمون نیستم تازع خوشحالم هستم
مامان ات: ات ات بیدار شو صبح شد
+بش
اتاقمو مرتب کردم رفتم پایین و صبحونه خوردم ی دوش پنج مینی کرفتم موهامو خشک کردم حالت دادم ی لبااس پوشیدم(میزارم)
کیفمو برداشتم و از خانوادم خداحافطی کردم
داداش ات: اجی کوچولو بیا برسونمت
+عوفف فدات شم اومدم
وقتی رسیدیم خاصتم پیادع شم ک هیونگ دستمو گرفت (هیونک داداشش)
هیونگ داداش ات: اجی کوچولو این پول همراهت بش
+اما تو خودت
هیونک: نگران من نباش برو دیر میش ها
بغلش کردم و از ماشین پیاده شدم ینی هیونگ انقد بزرگ شدع ک بهم پول مید
هنوز نیم ساعت میخواصت تا کلاس شروع شع رفتم پشت بوم ی پنج دقیقه ک گذشت صدای پایی میومد سرمو چرخوندم جونگ کوک دیدم
-پس اینجایی
+ار
-اینجا چیکار میکنی
+من هرموقع ناراحتم میام اینجا
-الان ناراحتی
+ار
-ناراحت نبش
+خیلی تاثیر داشت واقعا
-اومدم بت بگم کی میتونی بیای بریم باشکاه
+ساعت 3بریم
-رو ساعت 3کراش زدی
+یااا
...........
#مافیای_جذاب_من
#part10
از خونه اومدم بیرون دورع ورمو نگا کردم ک جونگ کوک اون طرف تر دیدم رفتم سمتش اصلا حواصش ب من نبود پاهامو تا تونستم اوردم بالا از پشت چشاشو گرفتم
+اگ گفتی من کیم
ویو جونگ کوک (تو دلش)
وقتی برگشتم ات رو دیدم واییی این همه زیباییی این دختر فوق العادس چی میش این دختر مال من شش ولی نباید متوجه شش ب خودم اومدم محکم جوابشو دادم
-این مسخرع بازیاا چیع بکش دستتو
+ایشش خاصتم شوخی کنم چ اخلاق گندی داری
-چی با کی بودی جرعت داری یبار دیگع بگو
+گفتم اخلاقت خیلی گنده
-دختره هرزع حقته اینجا بکشمت
+هه تا وقتی پروژع تموم. نکنیم نمیتونی منو بکشی وگرنع نمرع ای نمیگیریی صفر تموم
-ت... تووو فقط این پروژع تموم شش خودم با دستای خودم خفت میکنم
ی نیشخندی زدم سوار ماشین شدم انقدر عصبی شدع بود پاشو محکم رو گاز میزاشت احساس میکردم الان ک تصادف کنیم
+یاا چتع
-فقط ببند اون دهنتو
ساکت شدم وقتی رسیدیم پاهام میارزید نمیتونستم خوب راه برمم ولی ب روش نیوردم رفتیم تو کارگاهه من رفتم وسایل و امادع کردم شروع ب انجام دادن کار کردیم همچنین اونم رفت داشت کار خودشو انجام میداد سکوت خاصی بینمون بود الان چند ساعت گذشت من خیلی خستع بودم تقریبا پروژع مونم تموم شد وقتی سوار ماشینش شدیم ک منو برگردونع
یهو گفتم
+جونگ کوک
-هاا
+میای فردا بریم باشگاه
-ک چیکار کنیم
+بیا بریم یکم ورزش کنیم مدام داریم کار میکنیم
-بش خودمم خستع شدم
+خوب فردا بت میکم کی بیای باشگاه
-بش
وقتی رسیدیم خونع بش گفتم
+کوک ممنون ک رسوندیم انقد تند رانندگی نکن مواظب خودت بش
-بش
ویوو کوک
وقتی بم میگف کوک انگار دنیارو بهم دادن خیلی خوشحال بودم بلخره خودم کاری کردم ک منو اون تو ی گروه بشیم و الانم پشیمون نیستم تازع خوشحالم هستم
مامان ات: ات ات بیدار شو صبح شد
+بش
اتاقمو مرتب کردم رفتم پایین و صبحونه خوردم ی دوش پنج مینی کرفتم موهامو خشک کردم حالت دادم ی لبااس پوشیدم(میزارم)
کیفمو برداشتم و از خانوادم خداحافطی کردم
داداش ات: اجی کوچولو بیا برسونمت
+عوفف فدات شم اومدم
وقتی رسیدیم خاصتم پیادع شم ک هیونگ دستمو گرفت (هیونک داداشش)
هیونگ داداش ات: اجی کوچولو این پول همراهت بش
+اما تو خودت
هیونک: نگران من نباش برو دیر میش ها
بغلش کردم و از ماشین پیاده شدم ینی هیونگ انقد بزرگ شدع ک بهم پول مید
هنوز نیم ساعت میخواصت تا کلاس شروع شع رفتم پشت بوم ی پنج دقیقه ک گذشت صدای پایی میومد سرمو چرخوندم جونگ کوک دیدم
-پس اینجایی
+ار
-اینجا چیکار میکنی
+من هرموقع ناراحتم میام اینجا
-الان ناراحتی
+ار
-ناراحت نبش
+خیلی تاثیر داشت واقعا
-اومدم بت بگم کی میتونی بیای بریم باشکاه
+ساعت 3بریم
-رو ساعت 3کراش زدی
+یااا
...........
۱۳.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.