NH
NH
چتر را از من گرفت و رفت"باران را گذاشت...
آب و خاک و نورو گل را برد،گلدان را گذاشت...
پای رفتن را فقط نه ... زد عصا را هم شکست
از قدمهای شبانه، یک خیابان را گذاشت...
برگهای سبز تقویم مرا، بر باد داد
شاخه های خشک پاییز و زمستان را گذاشت...
از دو نیمِ زندگی، نیمِ پرش را سر کشید
روی میزم نیمه ی، خالی لیوان را گذاشت...
روز روشن این طرف، شبهای تاریک آن طرف
خنده ای مرموز کرد ، این را گرفت، آن را گذاشت...
چتر را از من گرفت و رفت"باران را گذاشت...
آب و خاک و نورو گل را برد،گلدان را گذاشت...
پای رفتن را فقط نه ... زد عصا را هم شکست
از قدمهای شبانه، یک خیابان را گذاشت...
برگهای سبز تقویم مرا، بر باد داد
شاخه های خشک پاییز و زمستان را گذاشت...
از دو نیمِ زندگی، نیمِ پرش را سر کشید
روی میزم نیمه ی، خالی لیوان را گذاشت...
روز روشن این طرف، شبهای تاریک آن طرف
خنده ای مرموز کرد ، این را گرفت، آن را گذاشت...
۶۲۵
۲۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.