part 6
کجاست؟
ویو ات:
بعدشم من نمیخوام اون عوضـ...
" اوماا کعی میریم پیس بابایی؟
گاوممون زایید
تهیونگ:بییییا الکی میگه یادش نیست
" اوما بگو دیگ اه
مامانی امسال نمیریم....شاید دفعه بعد
تهیونگ:اتتتتت
باشه باباااا.....آجوماااا وسایل من و هیون رو جمع کن داریم میریم مسافرت کره
....:چشم خانم
(یک روز بعد)
ویو جیمین:
(علامت یکی از آدمای جیمین ¥)
¥ ارباب درمورد کیم ات چند چیز پیدا کردیم
- خیلی خب میشنوم
¥ یه بچه دارن داخل فرانسه زندگی میکنن......یه شرکت طراحی مد دارن که چندین بار ازشون خرید کردیم
- چیییی؟بچه؟فرانسه؟شرکت مد؟ازشون خرید کردیمممم؟بچه مال کیـ...به احتمال زیاد بچه مال خودمه (اخرش زیر لب)
¥ ارباب چیزی گفتید؟
- نه میتونی بری
کم کم رفت عقب و رفت بیرون
¥ ارباب معذرت میخوام یه چیزی یادم رفت بگم
- بگو
¥ ایشون دیروز بلیط برای پرواز به کره گرفتن با یه مرد سه تا بلیط بودن...حدود ربع ساعت دیگه میرسن فرودگاه هانگ کانگ
- میتونی بر...هاااااا یه مرددد؟
سرش رو انداخت پایین
ـ برو بیرون
رفت
منم سریع اسلحم رو برداشتم و همچنین سوییچ مازراتی سفیدم رو
از زمانی که ات اونجا سر صندلی شاگرد نشست دیگه نزاشتم کسی اونجا بشینه و ماشین رو نگهداشتم
بدو زدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم سمت فرودگاه
حدودا ۱۸ دقیقه گذشت
از ماشین پیاده شدم و بدو رفتم داخل فرودگاه
تهیونگ رو دیدم که داره یا یکی میخنده و یه بچه بغلشه
خوب که نگاه کردم دیدم اون دختره ات بود
سه قدم رفتم جلو ولی منصرف شدم
برگشت بیرون یه دیوار تکیه دادم
صورتم خیس شد
دستم و گذاشتم روی صورتم و اشکام و پاک کردم
ات و اون بچه که حتما بچه منه و تیهونگ اومدن بیرون و داشتن میخندیدن کمی دور و بر رو نگا کردن
ات چرخید سمت من و من روم و کردم اون ور و خودمو زدم به کوچه علی چپ
ویو ات:
قرار شد تا یک هفته بمونیم کره
از فرودگاه اومدم بیرون روم و برگردوندم و یکی روش و کرد اونور
اهمیت ندادم
هیچ کس نبود جز این مرده و یه ماشین
چقد ماشینه آشنا بود
ولش کن بابا
" اوما بریم پیاده هوتل
هوم اره اره باشه
بعد از کلی جون کندن رسیدیم هتل
یه اتاق گرفتیم
تهیونگ هی گفت بیاین خونه من ولی گفتم نه
اتاق کوچیک بود ولی برای مادوتا کافی بود (اسلاید دوم)
رفتیم داخل و گرفتیم خوابیدیم
۱۰ صبح
اه
امروز باید جیمین رو ببینم
چی قراره بگم
اماده شدم (اسلاید سوم تیپ ات)
یی هیون هم آماده کردم(اسلاید چهارم تیپ یی هیون)
رفتیم بیرون
میخواستم تاکسی بگیرم که دیدم ماشین تهیونگ کنار هتل بود
سرش روی فرمون بود و خوابش برده بود
لبخند زدم
دست کوچیک یی هیون رو گرفتم و بردم سمت ماشین
به پنجره زدم تا تهیونگ بیدار شد
خلاصه حرکت کردیم
رسیدیم عمارت جیمین
لامصب چه عمارتی داره ها(اسلاید پنجم عمارتش)
ادامه دارد.
ویو ات:
بعدشم من نمیخوام اون عوضـ...
" اوماا کعی میریم پیس بابایی؟
گاوممون زایید
تهیونگ:بییییا الکی میگه یادش نیست
" اوما بگو دیگ اه
مامانی امسال نمیریم....شاید دفعه بعد
تهیونگ:اتتتتت
باشه باباااا.....آجوماااا وسایل من و هیون رو جمع کن داریم میریم مسافرت کره
....:چشم خانم
(یک روز بعد)
ویو جیمین:
(علامت یکی از آدمای جیمین ¥)
¥ ارباب درمورد کیم ات چند چیز پیدا کردیم
- خیلی خب میشنوم
¥ یه بچه دارن داخل فرانسه زندگی میکنن......یه شرکت طراحی مد دارن که چندین بار ازشون خرید کردیم
- چیییی؟بچه؟فرانسه؟شرکت مد؟ازشون خرید کردیمممم؟بچه مال کیـ...به احتمال زیاد بچه مال خودمه (اخرش زیر لب)
¥ ارباب چیزی گفتید؟
- نه میتونی بری
کم کم رفت عقب و رفت بیرون
¥ ارباب معذرت میخوام یه چیزی یادم رفت بگم
- بگو
¥ ایشون دیروز بلیط برای پرواز به کره گرفتن با یه مرد سه تا بلیط بودن...حدود ربع ساعت دیگه میرسن فرودگاه هانگ کانگ
- میتونی بر...هاااااا یه مرددد؟
سرش رو انداخت پایین
ـ برو بیرون
رفت
منم سریع اسلحم رو برداشتم و همچنین سوییچ مازراتی سفیدم رو
از زمانی که ات اونجا سر صندلی شاگرد نشست دیگه نزاشتم کسی اونجا بشینه و ماشین رو نگهداشتم
بدو زدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم سمت فرودگاه
حدودا ۱۸ دقیقه گذشت
از ماشین پیاده شدم و بدو رفتم داخل فرودگاه
تهیونگ رو دیدم که داره یا یکی میخنده و یه بچه بغلشه
خوب که نگاه کردم دیدم اون دختره ات بود
سه قدم رفتم جلو ولی منصرف شدم
برگشت بیرون یه دیوار تکیه دادم
صورتم خیس شد
دستم و گذاشتم روی صورتم و اشکام و پاک کردم
ات و اون بچه که حتما بچه منه و تیهونگ اومدن بیرون و داشتن میخندیدن کمی دور و بر رو نگا کردن
ات چرخید سمت من و من روم و کردم اون ور و خودمو زدم به کوچه علی چپ
ویو ات:
قرار شد تا یک هفته بمونیم کره
از فرودگاه اومدم بیرون روم و برگردوندم و یکی روش و کرد اونور
اهمیت ندادم
هیچ کس نبود جز این مرده و یه ماشین
چقد ماشینه آشنا بود
ولش کن بابا
" اوما بریم پیاده هوتل
هوم اره اره باشه
بعد از کلی جون کندن رسیدیم هتل
یه اتاق گرفتیم
تهیونگ هی گفت بیاین خونه من ولی گفتم نه
اتاق کوچیک بود ولی برای مادوتا کافی بود (اسلاید دوم)
رفتیم داخل و گرفتیم خوابیدیم
۱۰ صبح
اه
امروز باید جیمین رو ببینم
چی قراره بگم
اماده شدم (اسلاید سوم تیپ ات)
یی هیون هم آماده کردم(اسلاید چهارم تیپ یی هیون)
رفتیم بیرون
میخواستم تاکسی بگیرم که دیدم ماشین تهیونگ کنار هتل بود
سرش روی فرمون بود و خوابش برده بود
لبخند زدم
دست کوچیک یی هیون رو گرفتم و بردم سمت ماشین
به پنجره زدم تا تهیونگ بیدار شد
خلاصه حرکت کردیم
رسیدیم عمارت جیمین
لامصب چه عمارتی داره ها(اسلاید پنجم عمارتش)
ادامه دارد.
- ۴.۸k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط