مردی دوست داشتنی ولی نداشتنی p6
ات: ج ج ج جیهوپ تو الان چیکار هق کردی هق(با گریه)
جیهوپ: الان واست توضیح میدم
ات: چیو توضیح میدی(با داد)
یونا: ولش کن ددی بیا بریم خونه من اون هرزه رو ولش کن (هرزه خودتی بیشعور)
هوپی: یونا خفه شو و از این خونه گم شو
ات: خیال کنم من باید از این خونه گم شم برم
ویو ادمین: ات از خونه رفت و جیهوپ هم دنبالش رفت ات همینطور که داشت میدوید رفت بین جعمیت شلوغ
ویو جیهوپ:
ات داشت میدوید و من هم دنبالش که ات رفت بین یک جعمیت شلوغ و دیگه گمش کردم
ویو ات:
خدارو شکر که گمم کرد رفتم داخل یک کوچه همینطور که داشتم میرفتم یک مرد کاملا سیاه پوش جلوم سبز شد و اومد طرفتم مم هی عقب میرفتم و اون هی میومد طرفم که منو بیهوش کرد و دیگه هیچی یادم نبود.
ویو جونگکوک: اون دختره که تو خیابون دیدم خیلی خشکل بود ولی چرا داشت فرار میکرد یک نفر هم دنبالش بود من به یکی از بادیگاردام گفتم که بره بدزدتش و بیارتش چون اون مرد هم دیگه ر نبود دنبالش کنه .
ببخشید کم بود ولی الان میزارم ♕
جیهوپ: الان واست توضیح میدم
ات: چیو توضیح میدی(با داد)
یونا: ولش کن ددی بیا بریم خونه من اون هرزه رو ولش کن (هرزه خودتی بیشعور)
هوپی: یونا خفه شو و از این خونه گم شو
ات: خیال کنم من باید از این خونه گم شم برم
ویو ادمین: ات از خونه رفت و جیهوپ هم دنبالش رفت ات همینطور که داشت میدوید رفت بین جعمیت شلوغ
ویو جیهوپ:
ات داشت میدوید و من هم دنبالش که ات رفت بین یک جعمیت شلوغ و دیگه گمش کردم
ویو ات:
خدارو شکر که گمم کرد رفتم داخل یک کوچه همینطور که داشتم میرفتم یک مرد کاملا سیاه پوش جلوم سبز شد و اومد طرفتم مم هی عقب میرفتم و اون هی میومد طرفم که منو بیهوش کرد و دیگه هیچی یادم نبود.
ویو جونگکوک: اون دختره که تو خیابون دیدم خیلی خشکل بود ولی چرا داشت فرار میکرد یک نفر هم دنبالش بود من به یکی از بادیگاردام گفتم که بره بدزدتش و بیارتش چون اون مرد هم دیگه ر نبود دنبالش کنه .
ببخشید کم بود ولی الان میزارم ♕
- ۲.۸k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط