این داستان واقعی است و با انتشار این داستان امیدواریم که

این داستان واقعی است و با انتشار این داستان امیدواریم که مردم به راه راست هدایت بشوند



سلام من حمید هستم ٣٨ ساله. دانشجوی تخصص قلب در دانشگاه تهران هستم.
این داستانی که میخام بگم برای شما عزیزان، واقعی ست و در راست بودن آن شک و شعبه ای وجود ندارد.

داستان از اونجایی شروع شد که من به همراه دوتا از دوستانم تصمیم گرفتیم که برای امتحان عملی مون که روزه دوشنبه ۳خرداد ماه بود نبشه قبر کنیم و یک عمل بر روی جنازه پیاده کنیم...

ما رفتیم به روستایی در شمال کشور به اسم شیشتر و سر قبر کسی رفتیم که تازه دفن شده بود
در یک جای امن اطراق کردیم تا نیمه ی شب بگذرد و مردم خواب باشند تا این عمل رو انجام بدیم...



در نیمه ی شب ساعت ۲یا ۳ بود که با بچه ها تصمیم ب عملی ک میخواستیم انجام بدیم روو گرفتیم
و به سوی قبرستان راهی شدیم و رفتیم سره اون قبری که از پیش نشون کرده بودیم. شروع به کندن کردیم تقریبا به جنازه رسیده بودیم که یک لحظه برگشتم و دیدم دوستانم منو تنها گذاشتند و فرار کردند...

درشب تاریک و سرد در قبرستان تنها شده بودم ترس کل وجودمو فراگرفته بود خیلی وحشتناک بود
صدای گرگ و شغال از یک طرف ، دیدن جنازه هم از یک طرف، واقعا خودمو باختم و با ترس جنازه رو از خاک بیرون کشیدم و کفنو باز کردم....

سبحان الله چه بود من دیدم!!!

مُرده را دیدم که قیافه اش در عرض کمتر از بیست و چهارساعت شبیه به یک قیافه ی وحشتناک بود و نیمی از بدنش استخوان و نیمی دیگر را موریانه ها و مارها هستند ...

نفس زنون تو دلم میگفتم
خدای من چه گناهی مرتکب شده است که ب این حال و روز افتاده است؟

ترس تمام تنمو فراگرفته بود و نتونستم جنازه رو با خود ببرم واقعا ترسناک بود فقط یک عکس گرفتم و مُرده را گذاشتم درون قبر و سریعا خاک و خشتو رویش ریختم و پا به فرار گذاشتم.


به دوستانم عکسو که نشون دادم هردو بیهوش شدند و پس از به هوش آمدن تصمیم گرفتیم که عکس و مشخصاته قبر را به اهالی اون روستا نشون بدیم که ببینیم این فرد چه آدمی بوده که این عذابه الهی نصیبش شده.
از تک تکه مردم پرسیدیم و همشون میگفتند:
ک این فرد همیشه آنلاین بوده و در گروه فعال نبود و کاری نمیکرد.
هرچی میگی خودتی عزیزم، غر نزن من خودمم قربانی أم همینو بفرس به یه گروه دیگه تا دلت خنک بشه

:-)
دیدگاه ها (۱۲)

سیگار میڪشیدخسته بودانقدرخستہڪہ یادش رفتبعد اخرین پوڪہسیگار ...

هَمَشْ اَزْ یِهْ شٌوخْے شُروعْ شُدوَلْے اِنْگْار جِدْے جِدْے...

@ashgoolanhخوابم نمےبردبغض روی ثانیه هایم راه مےروددوباره " ...

بــــــــــہ ڪانال مـــــــــا بپیوندید ✍تڪست لـــــش ✍ت...

غرور اسلیترینی (فصل 2)P4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط