توی زندگی بعدیم میبینمت پارت۱
دختر نقش اول:مین سوآ
پسر نقش اول:کیم سوکجین
مین سوآ یه دختر ۲۵ساله کره ای که وکالت خونده و توی شرکت مواد غذاییk-foodبه عنوان وکیل و منشی رئیس شرکت کار میکرد یه دختر خیلی جدی و بیش از بی نیاز از زندگی کردن(اینطوریه که...آی هیت مای سلف)توی کارش بهترین عه کاراته و اینا بلده و اینکه.....از هر انگشتش یه هنر میباره
کیم سوکجین یه پسر ۲۶ساله و بسیار ژذاببب کره ای که رئیس شرکتk-foodهست پدرس مدیر قبلی این شرکت هنوز در قید حیات تشریف دارن🤌😔عاشق پیشه تشریف دارن اما گردن گیرش خرابه...متوجه میشید بعدا خیلی جدی و اصولا بی روحه تا زمانی که مین سوآ رو میبینه.....
.
.
.
ویو سوآ:
صبح ساعت ۷ با تابش شدید نور داخل اتاق چشمام سوخت و با مالش چشمام کم کم چشمام واضح تر میدید...سوآ:آه جاجینا=رومخ چرا باید الان بیدار شم....
ساعت و دید و چشماش چارتا شد
وای نه دیرم شد بدبخ شدم.....
بیدار شد و به سمت دست شویی رفت شیرآب رو باز کرد و دستاشو گرفت زیر آب دستاشو پر کرد و یه مشت آب به صورتش پاشید.خواب از سرش پرید.رفت توی اتاقش و یه دست لباس برداشت و روی تختش گذاشت رفت سمت اشپزخونه یخچال و باز کرد و یه پاکت شیر برداشت و یه تخم مرغ برداشت و دنبال آرد گشت.سوآ:آهههه میچیگینده=الا دیوونه میشم اوممممم اها پیداش کردم
یه ظرف برداشت و همرو تو اون ظرف ریخت همرو باهم مخلوط کرد تا یکدست بشه...انقد توی شرکت ازاین کارا دیده بود چشاش عادت کرده بودن...پس میدونست برای بهتر شدن طعم پنکیکش باید بهش هل و دارچین اضافه کنه...درنهایت یکمم وانیل
چن مین بعد:تموم شد حالا باید بخورمش اوممم خوشمزه به نظر میاد *یه گاز میزنه*اومممممم نومو مشیپسویو=خیلی خوشمزس
اه دیرم شد
با عجله ظرف غذارو برداشت و داخل ماشین ظرف شویی قرار داد
سمت اتاقش حرکت کرد و لباسش رو تنش کرد بعداز یک میکاپ خیلی ساده یه عطر سرد خوش بو رو برداشت وبه سمت خودش اسپری کرد....کیف و مدارکش رو برداشت و با عجله سمت ماشین رفت...دیشب تا ساعت ۴صب بیدار بود تا مدارکی که رئیس گفته بودن رو تکمیل کنه...خسته تر از هرشب بود.
سوآ ویو:رسیدم دم در شرکت سر وقت رسیدم پس با آرامش وارد شدم رئیس امروز از آمریکا برمیگرده من برای بار اول بود که باهاش نرفته بودم یکم برام غیر عادی بود.رفتم سمت کافه تریا:
کارکن شماره یک:اوه ببینیدش چقد جذابه
کارکن شماره دو:موافقم خیلی خوشگله
کارکن شماره سه:هعی شما دوتا چشاتون درویش کنید شاید دوس پسر داشته باشه
(یه پارانتز بذارم که هروقت★اینو گذاشتم یعنی تو دلش میگه)
★دوباره شروع شد هرروز همین حرفارو میشنوم آه ولی مجبورم تحمل کنم★
صاحب کافه:سلام خانوم وکیل حالتون خوبه؟
سوآ:سلام مجبورم خوب باشم آه خیلی خستم
صاحب کافه:از چشماتون معلومه مثل همیشه یه شات اسپرسو؟
پسر نقش اول:کیم سوکجین
مین سوآ یه دختر ۲۵ساله کره ای که وکالت خونده و توی شرکت مواد غذاییk-foodبه عنوان وکیل و منشی رئیس شرکت کار میکرد یه دختر خیلی جدی و بیش از بی نیاز از زندگی کردن(اینطوریه که...آی هیت مای سلف)توی کارش بهترین عه کاراته و اینا بلده و اینکه.....از هر انگشتش یه هنر میباره
کیم سوکجین یه پسر ۲۶ساله و بسیار ژذاببب کره ای که رئیس شرکتk-foodهست پدرس مدیر قبلی این شرکت هنوز در قید حیات تشریف دارن🤌😔عاشق پیشه تشریف دارن اما گردن گیرش خرابه...متوجه میشید بعدا خیلی جدی و اصولا بی روحه تا زمانی که مین سوآ رو میبینه.....
.
.
.
ویو سوآ:
صبح ساعت ۷ با تابش شدید نور داخل اتاق چشمام سوخت و با مالش چشمام کم کم چشمام واضح تر میدید...سوآ:آه جاجینا=رومخ چرا باید الان بیدار شم....
ساعت و دید و چشماش چارتا شد
وای نه دیرم شد بدبخ شدم.....
بیدار شد و به سمت دست شویی رفت شیرآب رو باز کرد و دستاشو گرفت زیر آب دستاشو پر کرد و یه مشت آب به صورتش پاشید.خواب از سرش پرید.رفت توی اتاقش و یه دست لباس برداشت و روی تختش گذاشت رفت سمت اشپزخونه یخچال و باز کرد و یه پاکت شیر برداشت و یه تخم مرغ برداشت و دنبال آرد گشت.سوآ:آهههه میچیگینده=الا دیوونه میشم اوممممم اها پیداش کردم
یه ظرف برداشت و همرو تو اون ظرف ریخت همرو باهم مخلوط کرد تا یکدست بشه...انقد توی شرکت ازاین کارا دیده بود چشاش عادت کرده بودن...پس میدونست برای بهتر شدن طعم پنکیکش باید بهش هل و دارچین اضافه کنه...درنهایت یکمم وانیل
چن مین بعد:تموم شد حالا باید بخورمش اوممم خوشمزه به نظر میاد *یه گاز میزنه*اومممممم نومو مشیپسویو=خیلی خوشمزس
اه دیرم شد
با عجله ظرف غذارو برداشت و داخل ماشین ظرف شویی قرار داد
سمت اتاقش حرکت کرد و لباسش رو تنش کرد بعداز یک میکاپ خیلی ساده یه عطر سرد خوش بو رو برداشت وبه سمت خودش اسپری کرد....کیف و مدارکش رو برداشت و با عجله سمت ماشین رفت...دیشب تا ساعت ۴صب بیدار بود تا مدارکی که رئیس گفته بودن رو تکمیل کنه...خسته تر از هرشب بود.
سوآ ویو:رسیدم دم در شرکت سر وقت رسیدم پس با آرامش وارد شدم رئیس امروز از آمریکا برمیگرده من برای بار اول بود که باهاش نرفته بودم یکم برام غیر عادی بود.رفتم سمت کافه تریا:
کارکن شماره یک:اوه ببینیدش چقد جذابه
کارکن شماره دو:موافقم خیلی خوشگله
کارکن شماره سه:هعی شما دوتا چشاتون درویش کنید شاید دوس پسر داشته باشه
(یه پارانتز بذارم که هروقت★اینو گذاشتم یعنی تو دلش میگه)
★دوباره شروع شد هرروز همین حرفارو میشنوم آه ولی مجبورم تحمل کنم★
صاحب کافه:سلام خانوم وکیل حالتون خوبه؟
سوآ:سلام مجبورم خوب باشم آه خیلی خستم
صاحب کافه:از چشماتون معلومه مثل همیشه یه شات اسپرسو؟
۴.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.