my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_7
سریع رفتم پایین و رو به شوگا کردم و گفتم
_ش..ش..شوگا .عشقم تو مشتمهههه
&چی میگی بابا دوباره زد به سرت
_ات خوب به صورت من نگاه کن
چندتا عکس از بچگیم اوردم و گفتم
_ات ببین منو تو دوران بچگی ندیدی؟
+نمیدونم حقیقتش من ۷ ساله پیش یه اتفاق افتاده الان تا نشونه ای از گذشته نبینم چیزی یادم نمیاد
_ات. تهی ، تهی و یادته؟
+اره اره اره خیلی باهم صمیمی بودیم و البته من خیلی وابستش بودم ولی نمیدونم چرا ازم دور شد
_ ات اینا مهم نیست مهم اینه که من ......
+تو چی؟
_م......ن من همون تهیم🥲
ات بهبت زده بود
باور نمیکرد تا اینکه نقاشی بچگیمونو که بهم کادو داده بودیم نشونش دادم
اشکش سرازیر شد به چشام زل زد
رفتم بغلش کردم . تو بغلم مثل جوجه ها شده بود و اشک میریخت.
با دستم اروم اشکاش و از گونه هاش پاک کردم و بوسه ای روی گونه اش زدم
_پاشو بریم بیرون حال و هوات عوض شه
دیدم شوگا مثل بزمجه داره نگام میکنه
_ها؟
$خودت ها؟
_برو بابا برو دیگه کارت تموم شد
$همین؟
_ نه الان فرش قرمز پهن میکنم
$باشه باو خدافذ
_بای
ات رفته بود دست و صورتش و بشوره وقتی برگشت دستمو طرفش دراز کردم منظورمو فهمید و دستش و گذاشت تو دست من
محکم دستش و گرفتم گفتم ماشین و بیارن
سوار ماشین شدیم و یه اهنگ پلی کردم و از ات پرسیدم کجا بریم که گفت خیلی وقته شهربازی نرفتم حرکت کردیم به سمت شهر بازی. ات اول تا اخر بهم زل زده بود و اصلا به رو خودم نیاوردم .
اخرش دلم طاقت نیاورد رومو طرفش کردم و نگاش کردم
که یهو.....
............ادامه دارد..............
#اد_وی
#P_7
سریع رفتم پایین و رو به شوگا کردم و گفتم
_ش..ش..شوگا .عشقم تو مشتمهههه
&چی میگی بابا دوباره زد به سرت
_ات خوب به صورت من نگاه کن
چندتا عکس از بچگیم اوردم و گفتم
_ات ببین منو تو دوران بچگی ندیدی؟
+نمیدونم حقیقتش من ۷ ساله پیش یه اتفاق افتاده الان تا نشونه ای از گذشته نبینم چیزی یادم نمیاد
_ات. تهی ، تهی و یادته؟
+اره اره اره خیلی باهم صمیمی بودیم و البته من خیلی وابستش بودم ولی نمیدونم چرا ازم دور شد
_ ات اینا مهم نیست مهم اینه که من ......
+تو چی؟
_م......ن من همون تهیم🥲
ات بهبت زده بود
باور نمیکرد تا اینکه نقاشی بچگیمونو که بهم کادو داده بودیم نشونش دادم
اشکش سرازیر شد به چشام زل زد
رفتم بغلش کردم . تو بغلم مثل جوجه ها شده بود و اشک میریخت.
با دستم اروم اشکاش و از گونه هاش پاک کردم و بوسه ای روی گونه اش زدم
_پاشو بریم بیرون حال و هوات عوض شه
دیدم شوگا مثل بزمجه داره نگام میکنه
_ها؟
$خودت ها؟
_برو بابا برو دیگه کارت تموم شد
$همین؟
_ نه الان فرش قرمز پهن میکنم
$باشه باو خدافذ
_بای
ات رفته بود دست و صورتش و بشوره وقتی برگشت دستمو طرفش دراز کردم منظورمو فهمید و دستش و گذاشت تو دست من
محکم دستش و گرفتم گفتم ماشین و بیارن
سوار ماشین شدیم و یه اهنگ پلی کردم و از ات پرسیدم کجا بریم که گفت خیلی وقته شهربازی نرفتم حرکت کردیم به سمت شهر بازی. ات اول تا اخر بهم زل زده بود و اصلا به رو خودم نیاوردم .
اخرش دلم طاقت نیاورد رومو طرفش کردم و نگاش کردم
که یهو.....
............ادامه دارد..............
#اد_وی
۳.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.