تا وقتی با آنچه هست میجنگیدرگیرش میمانی

تا وقتی با آن‌چه هست، می‌جنگی—درگیرش می‌مانی.
جنگ، انرژی تو را می‌بلعد و تو را درست در دل همان چیزی که نمی‌خواهی، نگه می‌دارد.

اما…
پذیرش یعنی دیدن واقعیت، بی‌قضاوت.
یعنی گفتنِ «این هست، و من آن را می‌بینم… نه برای اینکه بمانم، بلکه برای اینکه فراتر بروم.»

آن‌چه را که با تمام وجود بپذیری، دیگر بر تو تسلطی ندارد.
و درست از همین نقطه است که مسیر دگرگونی آغاز می‌شود.

شاید وقت آن رسیده که بپذیری…
نه از سر تسلیم، بلکه برای آزادی.

درون تو دانشی نهفته است که از هر پاسخی عمیق‌تر است.
تنها کافی‌ست کمی سکوت کنی… و نپوشانی آن‌چه هست.


#حسین_حائریان
دیدگاه ها (۰)

آیدای کوچولوی منآن‌قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می...

یک روزبلکه پنجاه سال دیگرموهای نوه‌ات را نوازش می‌کنیدر ایوا...

هنگامی که از خودت می‌پرسیعشق چیستدو دست آتشین را تصور کنکه د...

به تو، در نیمه‌شبی خنک، پیوستن. خود را بر موهای تو آویختن، د...

تا وقتی با آن‌چه هست، می‌جنگی—درگیرش می‌مانی.جنگ، انرژی تو ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط