روزی آشفته بود احوالم

روزی آشفته بود احوالم .
گفتند باز چه برسر دلَت آوردی ؟
گفتمشان‌ :من نه ؛
تقصیر اوست! سبزی چَشمانش جانم
را میگیرد آخر ☘

💠 @e_adab 💠
دیدگاه ها (۰)

و گفت: از جوی‌های آب روان آواز می‌شنوی که چگونه می‌آید. چون ...

عشق مثل یه کِش میمونههرکدوم یه سرشو میگیریم و میکشیمیکیمون ک...

ᴘᴀʀᴛ18

داستان نویسی پارت ۵ ---فصل ۱۶: سفر آغاز می‌شودگروه هفت نفره ...

#Part7هانولسینیشو برداشتمورفتم تواتاقش خدایا دوباره نه بازم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط