مشکی طلایی
#مشکی_طلایی
#پارت⁴
#امیر
وقتی رهام عاشق دختره شد تصمیم گرفتیم که به باباش بگیم
دیدیم که باباش رفت حساب کنه رفتیم دنبالش
ــ سلام
+سلام
ــ مارو میشناسی یا معرفی کنیم
+مثل طرفدارا میشناسمتون 😐
ــ 😂😂😂
ببخشید مزاحم شدیم راستش یه چیزیو میخوام بهتون بگم
+بفرمایید
ــ منکه روم نمیشه رهام خودت بگو
ــ تو کی روت شد با بقیه حرف بزنی😐
ــ رهام ابرو ریزی نکن
بیخشید
واقعیتش پریروز وقتی دخترتون نرگس دیدم
یه جوری شدم وقتی رفت انگار دلمو هم برد
+😳
ــ منم وقتی دخترتون فاطمه دیدم چجوری بگم عاش عاشقش شدم
ــ الان اومدیم از شما اجازه بگیریم بیایم خواستگاری دختراتون
+😐😐
ــ میشه؟؟
+بله ولی اگه بهشون بگم که باور نمیکنن
ــ یه جوری باید بهشون بگی دیگه.
+اصلا خودتون ازشون خواستگاری کنین
ــ با این سرو وضع؟؟
+پس چجوری
ــ میشه بپرسم کارشون چیه ؟؟
+طراح لباسن
ــ واقعا رهام ما که دنبال طراح لباسیم
خلاصه شماره پدرشون گرفتیم و خداحافظی کردیم
#نرگس
همش درگیر این بودیم که فردا چی بپوشیم
من و فاطی رفتیم بازار من مانتو ابی و روسری ابی و سفید گرفتم
فاطمه هم مثل من گرفت ولی در رنگ سیاه
لحظه شماری میکردیم واسه فردا
شب وقتی میخواستیم بخوابیم فاطمه گفت
ــ نرگس هیچوقت حتی فکرشم نمیکردیم که همکارشون بشیم😍
+اوهوم من هنو باور نکردم
ــ نرگس یاد بچگیام افتادم وقتی فردا یه روز خوبیه میگفتیم بخوابیم که زود صبح بشه😂
+😂😂😂
بخواب دیگه
ــ باشه
#پارت⁴
#امیر
وقتی رهام عاشق دختره شد تصمیم گرفتیم که به باباش بگیم
دیدیم که باباش رفت حساب کنه رفتیم دنبالش
ــ سلام
+سلام
ــ مارو میشناسی یا معرفی کنیم
+مثل طرفدارا میشناسمتون 😐
ــ 😂😂😂
ببخشید مزاحم شدیم راستش یه چیزیو میخوام بهتون بگم
+بفرمایید
ــ منکه روم نمیشه رهام خودت بگو
ــ تو کی روت شد با بقیه حرف بزنی😐
ــ رهام ابرو ریزی نکن
بیخشید
واقعیتش پریروز وقتی دخترتون نرگس دیدم
یه جوری شدم وقتی رفت انگار دلمو هم برد
+😳
ــ منم وقتی دخترتون فاطمه دیدم چجوری بگم عاش عاشقش شدم
ــ الان اومدیم از شما اجازه بگیریم بیایم خواستگاری دختراتون
+😐😐
ــ میشه؟؟
+بله ولی اگه بهشون بگم که باور نمیکنن
ــ یه جوری باید بهشون بگی دیگه.
+اصلا خودتون ازشون خواستگاری کنین
ــ با این سرو وضع؟؟
+پس چجوری
ــ میشه بپرسم کارشون چیه ؟؟
+طراح لباسن
ــ واقعا رهام ما که دنبال طراح لباسیم
خلاصه شماره پدرشون گرفتیم و خداحافظی کردیم
#نرگس
همش درگیر این بودیم که فردا چی بپوشیم
من و فاطی رفتیم بازار من مانتو ابی و روسری ابی و سفید گرفتم
فاطمه هم مثل من گرفت ولی در رنگ سیاه
لحظه شماری میکردیم واسه فردا
شب وقتی میخواستیم بخوابیم فاطمه گفت
ــ نرگس هیچوقت حتی فکرشم نمیکردیم که همکارشون بشیم😍
+اوهوم من هنو باور نکردم
ــ نرگس یاد بچگیام افتادم وقتی فردا یه روز خوبیه میگفتیم بخوابیم که زود صبح بشه😂
+😂😂😂
بخواب دیگه
ــ باشه
۵.۷k
۱۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.