وقتی داری به کیوت ترین حالت ممکن شیر موز می خوری ..
وقتی داری به کیوت ترین حالت ممکن شیر موز می خوری ..
.
«درخواستی »
.
.
شب با صدای چیزی از خواب بیدار شدم روی تخت نشستم و اطرافم رو نگاه کردم
چیزی نبود
نفسم رو از سر کلافگی بیرون دادم و دوباره روی تخت دراز کشیدم ولی با صورت غرق در خواب یونگی مواجه شدم بوسه ریزی به گونش زدم و به سمت دست شویی رفتم و دیدم پریود شدم
از دست شویی بیرون امدم و به تقویم نگاه کردم ولی زمانش که الان نیست ......
که با صدایی که از کنارم شنیدم به بغلم نگاه کردم
یونگی : بیب چی شده *خواب الود
ا/ت : چیزی نیست فقط زود تر از همیشه پریود شدم
یونگی : دلت درد می کنه؟
ا/ت : نه چیزیم نیست
رفتم و کنارش دراز کشیدم که شروع به ماساژ دادن دلم کرد
ا/ت : یونگی باور کن چ ......
یونگی : بزار کارم رو بکنم
و کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم
صبح که بیدار شدم دیدم یونگی نیست و یه نامه روی میز گذاشته که داخل گفته بود که برای ساعت ۵ اماده باشم
به اشپزخونه رفتم و برای خودم صبحانه ای درست کردم
و به سمت اتاقمون رفتم و اتاق رو مرتب کردم
روی مبل نشستم ولی یک دفعه درد بدی توی دلم پیچید به سمت اشپزخونه رفتم و قرصی داخل دهنم گذاشتم و رفتم روی مبل و دراز کشیدم با صدای زنگ گوشیم چشمام رو باز باز کردم و تماس رو وصل کردم
یونگی : من دارم میام اماده ای؟
ا/ت : مگه ساعت چنده؟
یونگی : چهار و نیم
سری بلند شدم یه هودی سیاه لش به همراه شلوار پوشیدم و موهام رو با گیره بستم
و رفتم پایین و یونگی رو دیدم که به ماشین تکیه کرده و دسته گل بزرگی توی دستشه و وقتی من رو دید با لبخند بهم نگاه کرد رفتم نزدیکش و گل رو به طرفم گرفت
یونگی : برای زیبا ترین زن دنیا
گل رو ازش گرفتم و بهش لبخندی زدم و اون رو به اغوش کشیدم
اون شب خیلی خوشگذشت ما رفت شهربازی و جاهای خیلی قشنگی رو دیدیم
رسیدیم در خونه که یونگی گفت :
یونگی : من یه کاری بعدش برمیگردم باشه؟
به ساعت نگاه کردم و بعد بهش نگاه کردم
ا/ت : باشه ولی زود برگرد
یونگی : قول میدم
سری تکون دادم و با لبخند از ماشین پیاده شدم
.
یک ساعتی گذشته بود ولی بونگی هموز نیومده بود
اونکه گفت سری کارش تموم میشه
همون طور که روی مبل نشسته بودم به گوشیم نگاه می کردم و توی ذهنم با خودم کلنجار می رفتم که بهش زنگ بزنم یه نه که در به صدا در امد ......
.
.
.
الان ادامش رو می زارم 🌝
.
«درخواستی »
.
.
شب با صدای چیزی از خواب بیدار شدم روی تخت نشستم و اطرافم رو نگاه کردم
چیزی نبود
نفسم رو از سر کلافگی بیرون دادم و دوباره روی تخت دراز کشیدم ولی با صورت غرق در خواب یونگی مواجه شدم بوسه ریزی به گونش زدم و به سمت دست شویی رفتم و دیدم پریود شدم
از دست شویی بیرون امدم و به تقویم نگاه کردم ولی زمانش که الان نیست ......
که با صدایی که از کنارم شنیدم به بغلم نگاه کردم
یونگی : بیب چی شده *خواب الود
ا/ت : چیزی نیست فقط زود تر از همیشه پریود شدم
یونگی : دلت درد می کنه؟
ا/ت : نه چیزیم نیست
رفتم و کنارش دراز کشیدم که شروع به ماساژ دادن دلم کرد
ا/ت : یونگی باور کن چ ......
یونگی : بزار کارم رو بکنم
و کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم
صبح که بیدار شدم دیدم یونگی نیست و یه نامه روی میز گذاشته که داخل گفته بود که برای ساعت ۵ اماده باشم
به اشپزخونه رفتم و برای خودم صبحانه ای درست کردم
و به سمت اتاقمون رفتم و اتاق رو مرتب کردم
روی مبل نشستم ولی یک دفعه درد بدی توی دلم پیچید به سمت اشپزخونه رفتم و قرصی داخل دهنم گذاشتم و رفتم روی مبل و دراز کشیدم با صدای زنگ گوشیم چشمام رو باز باز کردم و تماس رو وصل کردم
یونگی : من دارم میام اماده ای؟
ا/ت : مگه ساعت چنده؟
یونگی : چهار و نیم
سری بلند شدم یه هودی سیاه لش به همراه شلوار پوشیدم و موهام رو با گیره بستم
و رفتم پایین و یونگی رو دیدم که به ماشین تکیه کرده و دسته گل بزرگی توی دستشه و وقتی من رو دید با لبخند بهم نگاه کرد رفتم نزدیکش و گل رو به طرفم گرفت
یونگی : برای زیبا ترین زن دنیا
گل رو ازش گرفتم و بهش لبخندی زدم و اون رو به اغوش کشیدم
اون شب خیلی خوشگذشت ما رفت شهربازی و جاهای خیلی قشنگی رو دیدیم
رسیدیم در خونه که یونگی گفت :
یونگی : من یه کاری بعدش برمیگردم باشه؟
به ساعت نگاه کردم و بعد بهش نگاه کردم
ا/ت : باشه ولی زود برگرد
یونگی : قول میدم
سری تکون دادم و با لبخند از ماشین پیاده شدم
.
یک ساعتی گذشته بود ولی بونگی هموز نیومده بود
اونکه گفت سری کارش تموم میشه
همون طور که روی مبل نشسته بودم به گوشیم نگاه می کردم و توی ذهنم با خودم کلنجار می رفتم که بهش زنگ بزنم یه نه که در به صدا در امد ......
.
.
.
الان ادامش رو می زارم 🌝
۲۱.۹k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.