وقتی توی مدرسه حالت بد میشه ...
وقتی توی مدرسه حالت بد میشه ...
.
«درخواستی »
.
.
یه روز دیگه
دوباره باید ازار و اذیت های تمام بچه های مدرسه رو تحمل کنم دیگه خسته شدم دیگه توان ادامه دادن ندارم همش به این فکر می کنم که اوضاع از این بد تر نمیشه ......
که همون لحظه کشیده شدم به سمت اتاقی که قرار بود توش کلاس جدیدی ساخته بشه و از ساختمون اصلی جدا بود و فاصله نسبتا زیادی داشت ولی فعلا کسی داخلش نمی رفت
طبق معمول شروع به لگد زدن به شکمم کردن کردن و از موهام من رو می کشیدن و به سرم لگد های محکمی می زدن زمین پر از خون شده بود
ا/ت : چرا .. هر . روز با .. من این .. کار رو .. می کنید؟
یکی از دخترای اون جمع که لیدر همشون به حساب میومد از بینوش امد جلو موهام رو گرفت تا سرم رو بالا بگیره
.... : می دونی چرا؟ چون تو لیاقت اینو نداری که با اون باشی، اون زمان که بهت گفتیم باید ازش جدا بشی و به حرفمون گوش نکردی باید به فکر این موضوع میبودی
ا/ت : ببخشید ......
.....: بیاید بریم برای امروز بسشه ، هی کیو کمکش کن بلند بشه خوناش رو هم پاک کن تا بهمون شک نکنن
همشون از در اون اتاق بیرون رفتن
و کیو داشت به سمتم میومد
کیو : او او بیبی نیاز نیست بلند شی حالا حالاها کار داری
کیو : می دونی نظر من با اون دختر کاملا فرق داره، به نظر من این جونگ که مناسب تو نیست ......
.
.
باورم نمی شد امروز یکی برای اولین بار بهم تجا*وز کرد و همون جا ولم کرد به سختی بلند شدم و داخل مدرسه رفتم
همه با شک به بدن کبودم و لباسم که کمی ازش پاره شده بود نگاه کردن همون لحظه بهترین دوستم یا ........درواقع تنها دوستم از گوشه سالن به سمتم دوید به سمتم و بغلم کرد
چایکی : ا/ت چی .....
ا/ت : چایکی میشه کمکم کنی برم دستشویی *اروم
چایکی : اره بای بریم
به دست شویی که رسیدیم گفتم
ا/ت : میشه کیف لوازم ارایشی رو از توی کیفم بهم بدی؟ می خوام این کبودی ها رو بپوشونم*اروم
چایکی : اره الان برات میارم
ا/ت : ممنونم
چایکی برام لوازم ارایشیم رو اورد کمی کرم روی کبودی ها زدم اما تا خواستم پخششون کنم درد بدی توی بدنم پخش شد
بعد از چند دقیقه تونستم زخمای روی بدنم رو تا حدی بپوشونم
سرم رو بالا گرفتم و خودم رو توی ایینه دست شویی نگاه کردم چقدر بدبخت بودم که باید به خاطر عاشق شدنم یه همچین بلایی سرم بیاد اشکام بدون اختیارم ریخته می شدن ولی لبخندی به لب زدم و اشکام رو پاک کردم قرار نیست کسی دلش به حال من بسوزه پس بهتره لبخند مصنوعی ای بزنم تا حداقل از نظر خودم قوی به نظر بیام اما ....... دیگه نمی تونم روی پاهام افتادم
و با تمام وجود گریه کردم باید قبول کنم که من فقط یه ادم بدبختم که هیچکس دوستم نداره اخه چرا باید به همچین بالایی سر من بیاد .......
.
.
.
الان ادامش رو می زارم 🌝
.
«درخواستی »
.
.
یه روز دیگه
دوباره باید ازار و اذیت های تمام بچه های مدرسه رو تحمل کنم دیگه خسته شدم دیگه توان ادامه دادن ندارم همش به این فکر می کنم که اوضاع از این بد تر نمیشه ......
که همون لحظه کشیده شدم به سمت اتاقی که قرار بود توش کلاس جدیدی ساخته بشه و از ساختمون اصلی جدا بود و فاصله نسبتا زیادی داشت ولی فعلا کسی داخلش نمی رفت
طبق معمول شروع به لگد زدن به شکمم کردن کردن و از موهام من رو می کشیدن و به سرم لگد های محکمی می زدن زمین پر از خون شده بود
ا/ت : چرا .. هر . روز با .. من این .. کار رو .. می کنید؟
یکی از دخترای اون جمع که لیدر همشون به حساب میومد از بینوش امد جلو موهام رو گرفت تا سرم رو بالا بگیره
.... : می دونی چرا؟ چون تو لیاقت اینو نداری که با اون باشی، اون زمان که بهت گفتیم باید ازش جدا بشی و به حرفمون گوش نکردی باید به فکر این موضوع میبودی
ا/ت : ببخشید ......
.....: بیاید بریم برای امروز بسشه ، هی کیو کمکش کن بلند بشه خوناش رو هم پاک کن تا بهمون شک نکنن
همشون از در اون اتاق بیرون رفتن
و کیو داشت به سمتم میومد
کیو : او او بیبی نیاز نیست بلند شی حالا حالاها کار داری
کیو : می دونی نظر من با اون دختر کاملا فرق داره، به نظر من این جونگ که مناسب تو نیست ......
.
.
باورم نمی شد امروز یکی برای اولین بار بهم تجا*وز کرد و همون جا ولم کرد به سختی بلند شدم و داخل مدرسه رفتم
همه با شک به بدن کبودم و لباسم که کمی ازش پاره شده بود نگاه کردن همون لحظه بهترین دوستم یا ........درواقع تنها دوستم از گوشه سالن به سمتم دوید به سمتم و بغلم کرد
چایکی : ا/ت چی .....
ا/ت : چایکی میشه کمکم کنی برم دستشویی *اروم
چایکی : اره بای بریم
به دست شویی که رسیدیم گفتم
ا/ت : میشه کیف لوازم ارایشی رو از توی کیفم بهم بدی؟ می خوام این کبودی ها رو بپوشونم*اروم
چایکی : اره الان برات میارم
ا/ت : ممنونم
چایکی برام لوازم ارایشیم رو اورد کمی کرم روی کبودی ها زدم اما تا خواستم پخششون کنم درد بدی توی بدنم پخش شد
بعد از چند دقیقه تونستم زخمای روی بدنم رو تا حدی بپوشونم
سرم رو بالا گرفتم و خودم رو توی ایینه دست شویی نگاه کردم چقدر بدبخت بودم که باید به خاطر عاشق شدنم یه همچین بلایی سرم بیاد اشکام بدون اختیارم ریخته می شدن ولی لبخندی به لب زدم و اشکام رو پاک کردم قرار نیست کسی دلش به حال من بسوزه پس بهتره لبخند مصنوعی ای بزنم تا حداقل از نظر خودم قوی به نظر بیام اما ....... دیگه نمی تونم روی پاهام افتادم
و با تمام وجود گریه کردم باید قبول کنم که من فقط یه ادم بدبختم که هیچکس دوستم نداره اخه چرا باید به همچین بالایی سر من بیاد .......
.
.
.
الان ادامش رو می زارم 🌝
۱۴.۴k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.