شهزاد

«شهزاد»


شهزادِ پشتِ پنجره‌ی قصرِ آهنی!
آهنگِ دل‌برانه‌ی ممنوعه ساز کن
من از دلِ یه جنگلِ تاریک اومدم
واسم طنابِ بافه‌ی موتو دراز کن

من یه گلادیاتورِ پیرم که ضجه‌هاش
عُمری دلیلِ کیفِ تماشاچیا شده
فواره‌های خونشو تقدیس می‌کنن
وقتی رَگش تو حادثه‌ی تیغ وا شده.

شکلِ «مسیح» روی صلیبم که تک تکِ
حواریونِ کهنه‌شو انکار می‌کنه
مثلِ «هدایتی» که توی شامِ آخرش
پنبه تو گوشِ موشای دیوار می‌کنه

خستم از این کبوترِ منقاربسته که
یک عمره از رو شونه‌ی من پر نمی‌کشه
دستی که با تصورِ تو شعر رج زده
باید یه روزی دورِ کمرگاهت حلقه شه.

این برده‌ی فراریِ زانوشکسته رو
با گرگای گرسنه‌ی خون‌خوار تک نذار
با اون پرستویی که تو چشمات مخفیه
از نو بهارو یادِ تنِ یخ‌زده‌م بیار.

می‌خوام تمامِ شب تو نگاهت سفر کنم،
عطرِ تو رو نفس بکشم تا سحر بشه
از زندگی تو سایه‌ی باطوم خسته‌ام
این خستگی باید تو لباسِ تو در بشه.

این ببرِ زخمی تشنه‌ی دستِ نوازشه
چین و چروکِ چهره‌مو با بوسه‌هات بشور
می‌خوام جوون کنی منو تو چشمه‌ی تنت
از تختِ خوابمون ببرم تا یه جای دور

ایمان بیار به دستِ کسی که تو فصل سرد
روی بخارِ شیشه‌ها اسمِ تو رو نوشت
تنهاییِ عظیمتو احساس کرده بود
قویی رو دیده بود وسطِ اردکای زشت.

با من بیا تا اوجِ تپش‌های آخرم
شاید یه روزی عشقِ ما ضرب‌المثل بشه
ماهی سیاهِ زخمیِ از جنگ خسته‌ام
که خوش داره «صمد» توی رودِ عسل بشه.

از عکسمون تو آینه خجالت نمی‌کشم
حتا زمانی که تنمو چنگ می‌زنی
با تو به لحظه‌ای بَدَوی غلت می‌خورم
شهزادِ پشتِ پنجره‌ی قصرِ آهنی. //

یغما گلرویی
دیدگاه ها (۱)

«پاک کردن»گاهی فرقی نمی‌کندپنجره‌ی اتاق‌خوابرو به آتش‌بازیِ ...

«ترانه ی سکوت»خالی ام، خالی از آواز، خالی از جرأت پرواز.ای غ...

«سکانی آبی»روی تراسِ داغِ بعد از ظهر، پیراهنا رو باد پوشیدهچ...

رمان فیک پارت 9 اره دیگه 9پارت 10هست این پارت🤦‍♀️اروم اروم س...

ایشون آدم بدددددی نیستا !البته در مقایسه با کیاهم مهمهچون می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط