دو پارتی
#دو_پارتی
#پروانه_من
_
ویو جیمین:
جیمین:
توی کمپانی بودم که عکسی از فرد ناشناسی برام فرستاده شد
باز کردم که دیدم ا/ت برهنه توی بغل مردی خوابیده
خون خونمو میخورد مگه میشه :)؟ مگه ا/ت من میتونه ؟!
احساساتی به من غلبه کرده بودن که با هیچ کدومشون تاحالا آشنایی نداشتم
سریع از کمپانی زدم بیرون و به سمت خونه رفتم
درو با کلیدم باز کردم
____
ویو ا/ت :
ا/ت:
داشتم شام درست میکردم تا وقتی جیمین بیاد باهم بخوریم
امروز خیلی زود رفته بود و مطمئنم خسته اس آخ بمیرم براش:)
که دیدم یهو در با شدت بدی باز شد
جیمین خیلی عصبانی بود با نفرت و خشم بهم چشم دوخته بود از نگاهش لرزی کرد اما آروم گفتم
ا/ت : سلام عزیزم
جیمین: کم دوست داشتم هانننن ؟
عربده *
با دادی که زد موهای تنم سیخ شد
ا/ت : چی ... چیشده .. جیمین؟
جیمین: کههه چیشده هاااا؟ آرهههه
عربده *
___
ویو جیمین :
جیمین: با خشم سمتش رفتم و تصویرو نشونش دادم هاج و واج داشت نگام میکرد
خشم کورم کرده بود هیچی نمیفهمیدم کنترل کارام دست خودم نبود ..
جیمین : گمشو از خونه من بیرون هرزههه
ا/ت : بزار بهت توضیح بدم
گریه *
با سیلی که به صورتش زدم پرت شد اونور
جیمین: گفتم گمشو بیرونننن
عربده *
آروم پاشد و فقط سویشرتشو ور داشت رفت ...
نشستم رو مبل حالم خوب نبود زدم زیرگریه
آخه براش چی کم گذاشته بودم ..
_
ویو ا/ت : از خونه اومدم بیرون نمیفهمیدم دارم کجا میرم فقط میرفتمو میرفتم ..
ولی اون عکس من نبودم :)
چرا باور نمیکنه اینقدر بهم بی اعتماده؟
گریه *
تو حال خودم بودم که صدای ترمز شدیدیو شنیدم و دیگه هیچی حس نکردم ...
___
ویو جیمین:
جیمین: دو ساعتی از رفتن ا/ت میگذشت دوباره با دقت به تصویر نگا کردم
اون تتو داشت ولی ا/تم نه
خدای من چیکار کردم ؟ من با پروانه ام با زندگیم چیکار کردم؟
دیدم موبایلم زنگ میخوره
فرد : آقای پارک ؟
جیمین: خودم هستم
فرد : شوهر پارک ا/ت ؟
جیمین: بله بفرمایید خودم هستم
فرد : همسرتون تصادف شدیدی کردن لطفا به بیمارستان فلان بیاید ..
از شک حتی نمیتونستم حرف بزنم
فقط دویدم به سمت ماشین و رفتم به بیمارستان
(پرش زمانی بعد از رسیدن به بیمارستان)
متوجه نبودم ولی گونه هام خیس بود ..
به پیشخوان مراجعه کردم
جیمین: پارک ا/ت کدوم اتاقه ؟
فرد : اتاق عمل هستن آقا
به بخش فلان برید
به بخشی که گفته بود رفتم
پشت در اتاق عمل نشسته بودم تمام خاطراتمون از جلو چشام رژه میرفتن
اگه اون میرفت من وجود نداشتم اگه پروانه ام نبود من دیگه نبودم اون روح من بود !
بدون هیچ ترسی بلند بلند گریه میکردم
که دیدم دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
جیمین: چی..چیشد؟
دکتر :
#پروانه_من
_
ویو جیمین:
جیمین:
توی کمپانی بودم که عکسی از فرد ناشناسی برام فرستاده شد
باز کردم که دیدم ا/ت برهنه توی بغل مردی خوابیده
خون خونمو میخورد مگه میشه :)؟ مگه ا/ت من میتونه ؟!
احساساتی به من غلبه کرده بودن که با هیچ کدومشون تاحالا آشنایی نداشتم
سریع از کمپانی زدم بیرون و به سمت خونه رفتم
درو با کلیدم باز کردم
____
ویو ا/ت :
ا/ت:
داشتم شام درست میکردم تا وقتی جیمین بیاد باهم بخوریم
امروز خیلی زود رفته بود و مطمئنم خسته اس آخ بمیرم براش:)
که دیدم یهو در با شدت بدی باز شد
جیمین خیلی عصبانی بود با نفرت و خشم بهم چشم دوخته بود از نگاهش لرزی کرد اما آروم گفتم
ا/ت : سلام عزیزم
جیمین: کم دوست داشتم هانننن ؟
عربده *
با دادی که زد موهای تنم سیخ شد
ا/ت : چی ... چیشده .. جیمین؟
جیمین: کههه چیشده هاااا؟ آرهههه
عربده *
___
ویو جیمین :
جیمین: با خشم سمتش رفتم و تصویرو نشونش دادم هاج و واج داشت نگام میکرد
خشم کورم کرده بود هیچی نمیفهمیدم کنترل کارام دست خودم نبود ..
جیمین : گمشو از خونه من بیرون هرزههه
ا/ت : بزار بهت توضیح بدم
گریه *
با سیلی که به صورتش زدم پرت شد اونور
جیمین: گفتم گمشو بیرونننن
عربده *
آروم پاشد و فقط سویشرتشو ور داشت رفت ...
نشستم رو مبل حالم خوب نبود زدم زیرگریه
آخه براش چی کم گذاشته بودم ..
_
ویو ا/ت : از خونه اومدم بیرون نمیفهمیدم دارم کجا میرم فقط میرفتمو میرفتم ..
ولی اون عکس من نبودم :)
چرا باور نمیکنه اینقدر بهم بی اعتماده؟
گریه *
تو حال خودم بودم که صدای ترمز شدیدیو شنیدم و دیگه هیچی حس نکردم ...
___
ویو جیمین:
جیمین: دو ساعتی از رفتن ا/ت میگذشت دوباره با دقت به تصویر نگا کردم
اون تتو داشت ولی ا/تم نه
خدای من چیکار کردم ؟ من با پروانه ام با زندگیم چیکار کردم؟
دیدم موبایلم زنگ میخوره
فرد : آقای پارک ؟
جیمین: خودم هستم
فرد : شوهر پارک ا/ت ؟
جیمین: بله بفرمایید خودم هستم
فرد : همسرتون تصادف شدیدی کردن لطفا به بیمارستان فلان بیاید ..
از شک حتی نمیتونستم حرف بزنم
فقط دویدم به سمت ماشین و رفتم به بیمارستان
(پرش زمانی بعد از رسیدن به بیمارستان)
متوجه نبودم ولی گونه هام خیس بود ..
به پیشخوان مراجعه کردم
جیمین: پارک ا/ت کدوم اتاقه ؟
فرد : اتاق عمل هستن آقا
به بخش فلان برید
به بخشی که گفته بود رفتم
پشت در اتاق عمل نشسته بودم تمام خاطراتمون از جلو چشام رژه میرفتن
اگه اون میرفت من وجود نداشتم اگه پروانه ام نبود من دیگه نبودم اون روح من بود !
بدون هیچ ترسی بلند بلند گریه میکردم
که دیدم دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
جیمین: چی..چیشد؟
دکتر :
۶.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.