خواستم حرف بزنم که یک دفعه یه دختر آشنا رو دیدم.....چقدر
خواستم حرف بزنم که یک دفعه یه دختر آشنا رو دیدم.....چقدر قیافه اش شبیه قیافه ی..
اوه اوه...چه سوژه ی خوبی !!!!
لیلی رو با چهار پنج تا پسر دیدم ...
لیلی یه لباس خیلی خیلی باز پوشیده بود منو دید و اومد سمتم
لیلی: به به خانم ا/ت چطوری
ویو ا/ت:خواستم بدون اینکه بهش توجه کنم از اونجا برم که یکی از پسرا دستم رو گرفت،نمیدونم چرا ولی حس ترسی بهم دست داد
پسره:خانم کوچولو هرچی میگه جواب بده وگرنه خدا میدونه بعدش چی میشه
ویو ا/ت
داشتم همینجوری بد به پسره نگاه میکردم.
سوجین از اون دخترای خیلی شجاع و حاضر جوابه دست پسره رو از دستم محکم پس زد
سوجین:هوی آقا کوچولو آخرین بارت باشه به ا/ت دست میزنی
پسره: اوووووو عجب دختری!
توهم آخرین بارت....
ویو ا/ت
پسره خواست حرف بزنه که سانا و هه سو هم آمدن جلوم
سوجین دستم رو گرفت و رفتیم
ا/ت: وای هوفففف چرا اینا یه دفعه اینجا اومدن
سانا:ولشون کن بیا همینجوری واسه خودمون بگردیم
ا/ت:آهههه، اوکی
*فردا بعد از ظهر*
(بریم سمت جیمین و لیلی)
لیلی: جیمین
جیمین:جونم
لیلی:دیشب ا/ت رو با دوستاش دیدم
جیمین:چی؟کجا؟
لیلی:توی پارک
جیمین:با کی رفته بودی ؟
لیلی:تنها رفتم(🗿🗿🗿)
جیمین:چی گفتی؟
لیلی:رفتم سمتش بهش سلام کنم دوباره زد تو گوشم گفت چرا کاری کردی جیمین باهام قطع ارتباط کنه(🗿وات داففففففففففف🗿🗿🗿🗿🗿)
جیمین:چرا این دختره نمیکشه بیرون
لیلی:نمیدونم
جیمین:مهم نی بیا بریم بیرون
لیلی:باشه....
_________
😀😀😀😀😀😀
بابای ✨🫂
اوه اوه...چه سوژه ی خوبی !!!!
لیلی رو با چهار پنج تا پسر دیدم ...
لیلی یه لباس خیلی خیلی باز پوشیده بود منو دید و اومد سمتم
لیلی: به به خانم ا/ت چطوری
ویو ا/ت:خواستم بدون اینکه بهش توجه کنم از اونجا برم که یکی از پسرا دستم رو گرفت،نمیدونم چرا ولی حس ترسی بهم دست داد
پسره:خانم کوچولو هرچی میگه جواب بده وگرنه خدا میدونه بعدش چی میشه
ویو ا/ت
داشتم همینجوری بد به پسره نگاه میکردم.
سوجین از اون دخترای خیلی شجاع و حاضر جوابه دست پسره رو از دستم محکم پس زد
سوجین:هوی آقا کوچولو آخرین بارت باشه به ا/ت دست میزنی
پسره: اوووووو عجب دختری!
توهم آخرین بارت....
ویو ا/ت
پسره خواست حرف بزنه که سانا و هه سو هم آمدن جلوم
سوجین دستم رو گرفت و رفتیم
ا/ت: وای هوفففف چرا اینا یه دفعه اینجا اومدن
سانا:ولشون کن بیا همینجوری واسه خودمون بگردیم
ا/ت:آهههه، اوکی
*فردا بعد از ظهر*
(بریم سمت جیمین و لیلی)
لیلی: جیمین
جیمین:جونم
لیلی:دیشب ا/ت رو با دوستاش دیدم
جیمین:چی؟کجا؟
لیلی:توی پارک
جیمین:با کی رفته بودی ؟
لیلی:تنها رفتم(🗿🗿🗿)
جیمین:چی گفتی؟
لیلی:رفتم سمتش بهش سلام کنم دوباره زد تو گوشم گفت چرا کاری کردی جیمین باهام قطع ارتباط کنه(🗿وات داففففففففففف🗿🗿🗿🗿🗿)
جیمین:چرا این دختره نمیکشه بیرون
لیلی:نمیدونم
جیمین:مهم نی بیا بریم بیرون
لیلی:باشه....
_________
😀😀😀😀😀😀
بابای ✨🫂
۴.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.