رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
# پارت ۱۹
ویو ا.ت : تو این فکرا بودم که جیمین از پشت بغلم کرد و گونم رو بوسید و گفت ...
جیمین : ا.ت ؟
ا.ت : جانم ؟
جیمین : نمیخوای از آدم کشی دست برداری ؟ هر روز دیر میای خونه الان سِیون رو فرستادم اتاق تا باهم حرف بزنیم ...
ا.ت : نوچ ... فقط شکنجه عصابم رو صاف میکنه ... از این به بعد سعی میکنم زود بیام خونه
جیمین : اوکی ولی ا.تی که من میشناسم اینجوری نیست ... عوض شدی انگار میخوای هیچکس زنده نباشه تو الان با منم خوب نیستی میخوای جون منم بگیری ؟ ( کیوت )
ا.ت : موچی من ؟ کیوتچهی من چرا باید جونتو بگیرم ؟ هوممم ؟ مگه میتونم عشق زندگیم که کیوت ترین آدمیه که تو عمرم دیدم رو بکشم ؟
جیمین : پس چرا بیگناه هارو میکشی ؟ دلم نمیخواد با ا.تی که بده دوست باشم ( بچگونه میگه )
ا.ت : ( گونهی جیمین رو میکشه ) اگه دیگه این کارو رو نکنم آشتی میکنی ؟
جیمین : یس ...
ا.ت : اوکی من دیگه این کارو ننیکنم مگر کسی بخواد به خودم و عزیزانم آسیب برنه ...
جیمین : مرسی ( چالهگونهی ا.ت رو میبوسه )
ا.ت : پاشو بریم شهربازی
جیمین : بریم وایسا برم سِیون رو صدا کنم بیام ....
ا.ت : راستی به سوهو و تینا هم بگو بیان ...
جیمین : اوکی .... سِیون ، سِیون بدو بیا ....
سِیون : بله بابایی
جیمین : مامان گفت میخوایم با دایی سوهو و زندایی تینا و دختر داییت بریم شهر بازی ... بدو برو حاضر شو بیا
سِیون : آخ جون ... مرسی مامانی ( میپره بغل ا.ت )
ا.ت : خواهش پسر کوچولوی مامان ، الهی مامانی قربونت بشه پسرک شیرین مامانیششششش
سِیون : مامان قربونم نشو خدا نکنه من قربونت میشم ولی تو نه .....
جیمین : پسرم بدو حاضر شووووو من از تو هیجان بیشتری دارمممممم
ویو جیمین : ا.ت و سِیون رفتن حاضر شن و بعد چند دیگه سوهو تینا و دخترش اومدن رفتم پیششون ....
جیمین : سلام سوهو خان ، سلام زن داداش
تینا و سوهو : سلام ....
جیمین : خوش اومدین بفرمایین بشینین بانو خانم منم بیاد ...
ویو جیمین : سوهو تینا رفتن نشستن که سِیون اومد ....
سِیون : سلام دایییی سلام زندایی خوش اومدین ... دایی ببین لباسم چقدر قشنگه ...
سوهو : آره خیلی بهت میاد بیا بغلم ببینم ...
سِیون : ( میشینه بغل سوهو )
ویو جیمین : ا.ت اومد وقتی برگشتم سمتش .....
# پارت ۱۹
ویو ا.ت : تو این فکرا بودم که جیمین از پشت بغلم کرد و گونم رو بوسید و گفت ...
جیمین : ا.ت ؟
ا.ت : جانم ؟
جیمین : نمیخوای از آدم کشی دست برداری ؟ هر روز دیر میای خونه الان سِیون رو فرستادم اتاق تا باهم حرف بزنیم ...
ا.ت : نوچ ... فقط شکنجه عصابم رو صاف میکنه ... از این به بعد سعی میکنم زود بیام خونه
جیمین : اوکی ولی ا.تی که من میشناسم اینجوری نیست ... عوض شدی انگار میخوای هیچکس زنده نباشه تو الان با منم خوب نیستی میخوای جون منم بگیری ؟ ( کیوت )
ا.ت : موچی من ؟ کیوتچهی من چرا باید جونتو بگیرم ؟ هوممم ؟ مگه میتونم عشق زندگیم که کیوت ترین آدمیه که تو عمرم دیدم رو بکشم ؟
جیمین : پس چرا بیگناه هارو میکشی ؟ دلم نمیخواد با ا.تی که بده دوست باشم ( بچگونه میگه )
ا.ت : ( گونهی جیمین رو میکشه ) اگه دیگه این کارو رو نکنم آشتی میکنی ؟
جیمین : یس ...
ا.ت : اوکی من دیگه این کارو ننیکنم مگر کسی بخواد به خودم و عزیزانم آسیب برنه ...
جیمین : مرسی ( چالهگونهی ا.ت رو میبوسه )
ا.ت : پاشو بریم شهربازی
جیمین : بریم وایسا برم سِیون رو صدا کنم بیام ....
ا.ت : راستی به سوهو و تینا هم بگو بیان ...
جیمین : اوکی .... سِیون ، سِیون بدو بیا ....
سِیون : بله بابایی
جیمین : مامان گفت میخوایم با دایی سوهو و زندایی تینا و دختر داییت بریم شهر بازی ... بدو برو حاضر شو بیا
سِیون : آخ جون ... مرسی مامانی ( میپره بغل ا.ت )
ا.ت : خواهش پسر کوچولوی مامان ، الهی مامانی قربونت بشه پسرک شیرین مامانیششششش
سِیون : مامان قربونم نشو خدا نکنه من قربونت میشم ولی تو نه .....
جیمین : پسرم بدو حاضر شووووو من از تو هیجان بیشتری دارمممممم
ویو جیمین : ا.ت و سِیون رفتن حاضر شن و بعد چند دیگه سوهو تینا و دخترش اومدن رفتم پیششون ....
جیمین : سلام سوهو خان ، سلام زن داداش
تینا و سوهو : سلام ....
جیمین : خوش اومدین بفرمایین بشینین بانو خانم منم بیاد ...
ویو جیمین : سوهو تینا رفتن نشستن که سِیون اومد ....
سِیون : سلام دایییی سلام زندایی خوش اومدین ... دایی ببین لباسم چقدر قشنگه ...
سوهو : آره خیلی بهت میاد بیا بغلم ببینم ...
سِیون : ( میشینه بغل سوهو )
ویو جیمین : ا.ت اومد وقتی برگشتم سمتش .....
۵.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.