برادر ناتنی
پارت ۵
ات ویو: همینطور داشتیم دعوا میکردیم که مدیر اومد و گفت: اینجا چه خبره ( داد)
از هم جدا شدیم و نگاهمونو دادیم به مدیر
مدیر : چه خبره جیمین: آقا ات اومد سمتم و بهم حمله کرد
ات: .....
مدیر: ات توضیح بده چرا این کارو کردی
ات:.....
مدیر: پس که اینطور ات و جیمین بیاین دفتر من بقیه هم برین سر کلاساتون
مدیر رو به رومون نشست و گفت: ات چرا این کارو کردی توضیح بده
ات: ( نفس عمیق کشید)آقا اون....اون
مدیر:اون چی درست حرف بزن ببینم چی میگی
ات: آقا اون به مادر من گفت هرزه( داد و گریه)
ات رو به جیمین: بیشرف....تو چه آدمه کثیفی هستی که همچین چیزیو به مادرم میگی ها......فکر کردی کی هستی که به خودت اجازه دادی همچی حرفی رو بزنی.....جواب منو بده عوضی( جیغ و داد)
جیمین:.......
ات: هق...هق....مادر من هرزه نیست...هق..اینو بفهم...تو...خیلی نامردی....هق خیلی آدم بیشرمی هستی....هق
جیمین: خب حالا یه چیز گفتم تو چرا سریع آب غوره( نمیدونم دوست نوشتم یا نه) میگیری
ات: هق...هق...چون...چون..میخوام بدونی که مادر من هرزه نیست...هق و از اتاق رفت بیرون
مدیر : جیمین بلید باهات حرف بزنم
جیمین: چشم
مدیر: جیمین ات توی شرایط خیلی سختیه
تو اینو باید بفهمی...ات دختر خیلی مهربون و خوش اخلاقیه ولی هیچوقت راجب مادرش با اون حرف نزن
جیمین: چرا؟
مدیر یه نفس عمیق کشید و گفت: چون ات مادرش رو ۵ سال میشه که لز دست داده...پس باهاش کنار بیا و اذیتش نکن هم تو هم لیا اون خیلی بعد مادرش شکسته شده پس لطفا درکش کن
جیمین: چ....چچ....چشم ( شوکه)
و از اتاق اومد بیرون
جیمین: یعنی چی که ۵ سال پیش از دست داده من نباید اینطور باهاش برخورد میکردم
باید از دلش در بیارم
و....................
ات ویو: همینطور داشتیم دعوا میکردیم که مدیر اومد و گفت: اینجا چه خبره ( داد)
از هم جدا شدیم و نگاهمونو دادیم به مدیر
مدیر : چه خبره جیمین: آقا ات اومد سمتم و بهم حمله کرد
ات: .....
مدیر: ات توضیح بده چرا این کارو کردی
ات:.....
مدیر: پس که اینطور ات و جیمین بیاین دفتر من بقیه هم برین سر کلاساتون
مدیر رو به رومون نشست و گفت: ات چرا این کارو کردی توضیح بده
ات: ( نفس عمیق کشید)آقا اون....اون
مدیر:اون چی درست حرف بزن ببینم چی میگی
ات: آقا اون به مادر من گفت هرزه( داد و گریه)
ات رو به جیمین: بیشرف....تو چه آدمه کثیفی هستی که همچین چیزیو به مادرم میگی ها......فکر کردی کی هستی که به خودت اجازه دادی همچی حرفی رو بزنی.....جواب منو بده عوضی( جیغ و داد)
جیمین:.......
ات: هق...هق....مادر من هرزه نیست...هق..اینو بفهم...تو...خیلی نامردی....هق خیلی آدم بیشرمی هستی....هق
جیمین: خب حالا یه چیز گفتم تو چرا سریع آب غوره( نمیدونم دوست نوشتم یا نه) میگیری
ات: هق...هق...چون...چون..میخوام بدونی که مادر من هرزه نیست...هق و از اتاق رفت بیرون
مدیر : جیمین بلید باهات حرف بزنم
جیمین: چشم
مدیر: جیمین ات توی شرایط خیلی سختیه
تو اینو باید بفهمی...ات دختر خیلی مهربون و خوش اخلاقیه ولی هیچوقت راجب مادرش با اون حرف نزن
جیمین: چرا؟
مدیر یه نفس عمیق کشید و گفت: چون ات مادرش رو ۵ سال میشه که لز دست داده...پس باهاش کنار بیا و اذیتش نکن هم تو هم لیا اون خیلی بعد مادرش شکسته شده پس لطفا درکش کن
جیمین: چ....چچ....چشم ( شوکه)
و از اتاق اومد بیرون
جیمین: یعنی چی که ۵ سال پیش از دست داده من نباید اینطور باهاش برخورد میکردم
باید از دلش در بیارم
و....................
- ۱۱.۳k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط