به فنا رفتم و رفتم که تو را شرح دهم

به فنا رفتم و رفتم که تو را شرح دهم
نشد از تو بنویسم تو به من منگنه ای

من زمین می‌خورم و باز تو را می‌جنگم
یکه تازی، قدری، مخمصه را یک تنه ای

#علیرضا_آذر


بازنشستِ زندگی شده‌ام..
شبیه پیرمردی که
تنهایی‌اش هنگامه کرده.. طوری
مُلتفتِ بی‌کسی شده‌ام که
با مرگ،
زندگی مستقلی داشته باشم..
کفن رویاهایم هنوز خشک نشده
آرزوهـــــــایم رو به قبله خوابیده‌اند..

از کار افتاده‌ام.. از عشق..
از شعر.. از هرچه بوی زندگی می‌دهد..
تنها می‌نویسم تا از وحشت نمیرم..

می‌نویسم بی هیچ امید به خوانده شدن
می‌نویسم اما
از درون نیرویی به من هشدار می‌دهد:
"شــــــعری که
بی‌مخاطب نوشته شود، زود می‌گندد.."

#حمیدرضا_هندی


ممنون‌تانم که در صورت #بازنشر ، نام #نویسنده را از قلم نمی‌اندازید
دیدگاه ها (۳)

اینهمه دیوار نساز, نیازی نیست..... وقتی‌ نباشی‌, همهٔ دنیا ب...

تو از رنجهای من برای فراموش کردنت چیزی نمی دانی.هیچ کس نمی د...

توی تنهاییِ خودم بودم ...یک نفر آمد و سلامی کردتوی این شهرِ ...

استادِ مولانا که خورشید استهفت آسمان را هیچ می‌دیدستما هم ده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط