اینهمه دیوار نساز

اینهمه دیوار نساز,
نیازی نیست.....
وقتی‌ نباشی‌,
همهٔ دنیا برایم زندان است.....
اینهمه پل پشت سرت آوار نکن,
وقتی‌ نباشی‌,
همه پل ها هم که سر جایشان باشند......
من مقصد و مقصودی ندارم......
برای پیمودن و رسیدن,
فرقی‌ نمیکند کنارم باشی‌,
یا دور و دست نیافتنی.....
از پشت تمام این دیوار ها,
و از پس تمام این پل ‌های ویران شده,
من هنوز هم میتوانم
دست سایه‌ام را بگیرم......
و با یادت قدم بزنم......
هنوز هم میتوانم هوای تو را,
در هر دم و باز دمم نفس بکشم.......
من وامانده در میان تمام این دیوارها,
و از پس تمام این پل های ویران شده,
هنوز و همیشه میتوانم,
تو را دیونه وار دوست
بدارم.......
دیدگاه ها (۴)

تو از رنجهای من برای فراموش کردنت چیزی نمی دانی.هیچ کس نمی د...

نگاهم کنبگذار ریشه بدوانم در ادراکِ نگاهتکه نگاهت،"قاصد این ...

به فنا رفتم و رفتم که تو را شرح دهمنشد از تو بنویسم تو به من...

توی تنهاییِ خودم بودم ...یک نفر آمد و سلامی کردتوی این شهرِ ...

شب، بوی گیسوانت را دارد.بادی که از سمت پنجره می‌وزد، ردّ لبخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط