امشب سخن از کمانِ اَبروست
امشب سخن از کمانِ اَبروست
عاشق قدمش به دیده نیکوست
هر کس که شکست رسمِ عُشاق
بشکسته ره اش به جانب دوست
ای عشق چرا بهانه جویی!
بس کن صفتی که خویِ بد خوست
در عشق چو صبر پیشه گیری
این هر دو جهان ؛ تو را چو مینوست
از رویِ نگار ؛ دل چو بُردن
باشد هُنری که وصفِ گیسوست
مگذار که خسته دل بمیرم
عشق است که جانم از پی اوست
از پیشِ تو پایِ رفتنم نیست
بی یار نفس نباشد ای دوست
عاشق قدمش به دیده نیکوست
هر کس که شکست رسمِ عُشاق
بشکسته ره اش به جانب دوست
ای عشق چرا بهانه جویی!
بس کن صفتی که خویِ بد خوست
در عشق چو صبر پیشه گیری
این هر دو جهان ؛ تو را چو مینوست
از رویِ نگار ؛ دل چو بُردن
باشد هُنری که وصفِ گیسوست
مگذار که خسته دل بمیرم
عشق است که جانم از پی اوست
از پیشِ تو پایِ رفتنم نیست
بی یار نفس نباشد ای دوست
۳.۵k
۱۶ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.