امشب سخن از کمان ابروست

امشب سخن از کمانِ اَبروست
عاشق قدمش به دیده نیکوست
هر کس که شکست رسمِ عُشاق
بشکسته ره اش به جانب دوست
ای عشق چرا بهانه جویی!
بس کن صفتی که خویِ بد خوست
در عشق چو صبر پیشه گیری
این هر دو جهان ؛ تو را چو مینوست
از رویِ نگار ؛ دل چو بُردن
باشد هُنری که وصفِ گیسوست
مگذار که خسته دل بمیرم
عشق است که جانم از پی اوست
از پیشِ تو پایِ رفتنم نیست
بی یار نفس نباشد ای دوست
دیدگاه ها (۶)

دست های رو به پایین مرا بالا گرفت از همان ساعت جنین عشق در م...

کُجا  رَفتی گُلِ سُرخ و سِپیدَمکُجا رَفتی گُلِ رویَت نَچی...

کاش #یلدا #شود و خواب تو ما را بِبَردکه به یک خواب #لطیف از...

تلفظ میکنم نام تو را یعنی منم از توخدای کوچک قلبم ،تمنا کردن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط