دست های رو به پایین مرا بالا گرفت

دست های رو به پایین مرا بالا گرفت
از همان ساعت جنین عشق در من پا گرفت ...
با نسیم چشمهایش ؛ شاخه هایم تاب خورد
لا به لای برگهاهایم ؛ آشیانش جا گرفت
یک نگاه و یک سکوت و یک حساب بی حساب
لای این یک ها یکی یک بوسه زد ؛ ده تا گرفت !
باز آدم طبق عادت پرسه ای در باغ زد
بازگشت و سیب های تازه از حوا گرفت
ربط لبهایش به گندم را نمیدانم ولی
بعد از آن دست و دهانم مزه ی حلوا گرفت !
کاش میشد آمدش یک لحظه بعد از رفت بود
کاش میشد بودنش را از خدا امضا گرفت ...
دیدگاه ها (۵)

کُجا  رَفتی گُلِ سُرخ و سِپیدَمکُجا رَفتی گُلِ رویَت نَچی...

باز کناین آخرین گره از روسریت رااین منم و هزار نوازش شعراز م...

امشب سخن از کمانِ اَبروستعاشق قدمش به دیده نیکوستهر کس که شک...

کاش #یلدا #شود و خواب تو ما را بِبَردکه به یک خواب #لطیف از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط