پارت پنجم / نگهبان
پارت پنجم / #نگهبان
تهیونگ آشفته بود نمیدونست باید چیکار کنه ،، شیرموز هارو بهونه کرد و زنگ اخر به سمت جونگکوک رفت
_میگمجونگکوک وقت..
و به دوستای جونگ کوک نگاهی انداخت اونارو میشناخت همکلاسیش بودن.
_به کیم تهیونگ ! تو و جونگکوک دوستین ؟
تهیونگ هول شده گفت
_اوه میشه گفت .. کیم نامجون بودی؟
نامجون دستشو جلو اورد و با تهیونگ دست داد
_اره .. خوبه که یادته
جونگ کوک سریع گفت
_چیشده تهیونگ؟
_میخواستم خب اینارو بهت بدم
_من اینارو برای تو خریده بودم .. خریده بودم؟ وای نه پولشونو ندادم
تهیونگ خنده ای ریز کرد
_من حساب میکنم
_اوه پس خوبه !!
و از تهیونگ دور شدن ،، تهیونگ پس از حساب کردن شیرموز ها به سمت کافه رفت
کافه ای که توش کار میکرد
چندروزی گذشت..
روز ها مثل هم خسته کننده میگذشتن اما خب گذرشون هم حس نمیشد خیلی سریع بدون هیچ اتفاق خاصی
عصر روز تعطیل بود و هوا بارونی
کافه خلوت بود و تهیونگ مشغول ور رفتن با گوشیش بود و عکسای قدیمی هوسوک و خودش رو نگاه میکرد.
که صدای باز شدن در اومد سریع سرش رو بالا اورد و جمله ی تکراری و همیشگی رو تکرار کرد
_خوش اومدین چی میل .. جئون جونگ کوک؟
_ کیم تهیونگ؟
_اوه الان سرما میخوری یک لحظه صبر کن !!
و گوشیش رو روی میز گذاشت و رفت
جونگ کوک ناخوداگاه چشمش به گوشی تهیونگ خورد ..
#BTS #Army #Taehyung #v #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو
تهیونگ آشفته بود نمیدونست باید چیکار کنه ،، شیرموز هارو بهونه کرد و زنگ اخر به سمت جونگکوک رفت
_میگمجونگکوک وقت..
و به دوستای جونگ کوک نگاهی انداخت اونارو میشناخت همکلاسیش بودن.
_به کیم تهیونگ ! تو و جونگکوک دوستین ؟
تهیونگ هول شده گفت
_اوه میشه گفت .. کیم نامجون بودی؟
نامجون دستشو جلو اورد و با تهیونگ دست داد
_اره .. خوبه که یادته
جونگ کوک سریع گفت
_چیشده تهیونگ؟
_میخواستم خب اینارو بهت بدم
_من اینارو برای تو خریده بودم .. خریده بودم؟ وای نه پولشونو ندادم
تهیونگ خنده ای ریز کرد
_من حساب میکنم
_اوه پس خوبه !!
و از تهیونگ دور شدن ،، تهیونگ پس از حساب کردن شیرموز ها به سمت کافه رفت
کافه ای که توش کار میکرد
چندروزی گذشت..
روز ها مثل هم خسته کننده میگذشتن اما خب گذرشون هم حس نمیشد خیلی سریع بدون هیچ اتفاق خاصی
عصر روز تعطیل بود و هوا بارونی
کافه خلوت بود و تهیونگ مشغول ور رفتن با گوشیش بود و عکسای قدیمی هوسوک و خودش رو نگاه میکرد.
که صدای باز شدن در اومد سریع سرش رو بالا اورد و جمله ی تکراری و همیشگی رو تکرار کرد
_خوش اومدین چی میل .. جئون جونگ کوک؟
_ کیم تهیونگ؟
_اوه الان سرما میخوری یک لحظه صبر کن !!
و گوشیش رو روی میز گذاشت و رفت
جونگ کوک ناخوداگاه چشمش به گوشی تهیونگ خورد ..
#BTS #Army #Taehyung #v #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو
۱۱.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.