لیدی مغرور26
#لیدی_مغرور26
خواست بلند شه ولی دوباره مانعش شد..
+ تو که انقد لجباز نبودی..ولم کن. من استراحت نمیخوام فقط میخوام ازین خراب شده برم بیرون!!!
روم خیمه زد و بعد از چک کردن تمام اجزای صورتم لب از لب باز کرد..
_تو فک کن لجبازیم گل کرده.. میخوام ببینی از من لجبازم یچیزایی بر میاد..
پوزخندی به روش زدم..
+ خوبه فهمیدم که ازتوی لجبازم یچیزایی برمیاد.. حالا برو اونور میخوامپاشم..
_و اگه نرم؟
+ مطمئنی پشیمون نمیشی؟!
_من هیچوقت از کارایی که کردم پشیمون نشدم!
+ حتی ول کردن من؟
پسر نفس کلافه ای کشید و نگاهشو قفل چشمای مقابلش کرد..
_تو خودت..
+ بس کن.. تو بیشتر از هرکسی منو میشناسی ، ینی واقعا نمیدونستی تمام این کارام بهانس؟!
_اگه بگم نمیدونستم دروغ گفتم.. ولی من باید به یسری کارا رسیدگی میکردم و بودن تو کنارم همچیو بهم میریخت..
+ اون چه کاریه که حتی از من مهم تره؟!!
لبخندی زد..
_موقع غر زدن زیادی خوردنی میشی..
+ میخوای اینجوری از جواب دادن طفره بری؟! متاسفم اما نمی...
جلو اومدنو کوتاه بوسیدم..
_فکر کنم ایندفعه من بردم.
+ یاااا
تهیونگ پوزخندی زد و خواست دوباره بهش نزدیک بشه.. اما صدای آشنایی مانع اینکارش شد..
_ت..هونگا..!!
ا/ت با دیدن نابی که با چشای اشکیش به اون دوتا زل زده هین بلندی کشید..
نابی دسته گل دستشو روی زمین پرت کرد و بعد از پاک کردن اشکاش با عجله به بیرون رفت..
+ تهیونگ برو دنبالش.. باید بهش توضیح بدی.. نباید بزاری همینجوری بره..
+باتوووعممم برو و باهاش حرففف بزننن
_چی باید بگم؟ باید بگم تو فقط یه وسیله برای فراموش کردن عشق اولم بودی؟
ا/ت کلافه تر از قبل خواست خودش بلند شه ولی ته دستشو گرفت و اونو دوباره آهسته خوابوند...
_خیل خب.. از جات تکون نخور زود برمیگردم..
.
.
_هی نابی... صبر کن..
دستشو کشید و به سمت خودش برگردوند..
و دست آزادشو روی زانوش گذاشتو کمی خم شد تا نفسی تازه کنه..
_میشه دستمو ول کنی؟!
تنفس بزرگی وارد ریه هاش کرد و بعد ثابت ایستاد..
_گوش کن..
بعد قرن ها یه پارتمون نشه؟
خواست بلند شه ولی دوباره مانعش شد..
+ تو که انقد لجباز نبودی..ولم کن. من استراحت نمیخوام فقط میخوام ازین خراب شده برم بیرون!!!
روم خیمه زد و بعد از چک کردن تمام اجزای صورتم لب از لب باز کرد..
_تو فک کن لجبازیم گل کرده.. میخوام ببینی از من لجبازم یچیزایی بر میاد..
پوزخندی به روش زدم..
+ خوبه فهمیدم که ازتوی لجبازم یچیزایی برمیاد.. حالا برو اونور میخوامپاشم..
_و اگه نرم؟
+ مطمئنی پشیمون نمیشی؟!
_من هیچوقت از کارایی که کردم پشیمون نشدم!
+ حتی ول کردن من؟
پسر نفس کلافه ای کشید و نگاهشو قفل چشمای مقابلش کرد..
_تو خودت..
+ بس کن.. تو بیشتر از هرکسی منو میشناسی ، ینی واقعا نمیدونستی تمام این کارام بهانس؟!
_اگه بگم نمیدونستم دروغ گفتم.. ولی من باید به یسری کارا رسیدگی میکردم و بودن تو کنارم همچیو بهم میریخت..
+ اون چه کاریه که حتی از من مهم تره؟!!
لبخندی زد..
_موقع غر زدن زیادی خوردنی میشی..
+ میخوای اینجوری از جواب دادن طفره بری؟! متاسفم اما نمی...
جلو اومدنو کوتاه بوسیدم..
_فکر کنم ایندفعه من بردم.
+ یاااا
تهیونگ پوزخندی زد و خواست دوباره بهش نزدیک بشه.. اما صدای آشنایی مانع اینکارش شد..
_ت..هونگا..!!
ا/ت با دیدن نابی که با چشای اشکیش به اون دوتا زل زده هین بلندی کشید..
نابی دسته گل دستشو روی زمین پرت کرد و بعد از پاک کردن اشکاش با عجله به بیرون رفت..
+ تهیونگ برو دنبالش.. باید بهش توضیح بدی.. نباید بزاری همینجوری بره..
+باتوووعممم برو و باهاش حرففف بزننن
_چی باید بگم؟ باید بگم تو فقط یه وسیله برای فراموش کردن عشق اولم بودی؟
ا/ت کلافه تر از قبل خواست خودش بلند شه ولی ته دستشو گرفت و اونو دوباره آهسته خوابوند...
_خیل خب.. از جات تکون نخور زود برمیگردم..
.
.
_هی نابی... صبر کن..
دستشو کشید و به سمت خودش برگردوند..
و دست آزادشو روی زانوش گذاشتو کمی خم شد تا نفسی تازه کنه..
_میشه دستمو ول کنی؟!
تنفس بزرگی وارد ریه هاش کرد و بعد ثابت ایستاد..
_گوش کن..
بعد قرن ها یه پارتمون نشه؟
۱۰.۳k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.