✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پارت ۵۹🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
تهیونگ: نخیرم نمیشه بریم شما باید بخاطر اینکه گرمت کردم ازم تشکر کنی سنا: هییی من هم زنت شدم هم ازت حاملم تو باید ازم تشکر اصلا باهات قهلم تهیونگ: حالا خوبه یجوری میگه انگار خودش همدستم نبوده با کیوتی چشم قوره رفتم سرمو به سمت مخالف برگردوندم تهیونگ: الان قهلی کوچولوم سنا: آله تهیونگ: آشتی میکنی سنا: نخیرم باید از دلم در بیاری تهیونگ: اوکی بعد از پشت گردنم گرفت سرمو کشید به جلو ( ادمین: ذهن کثیفت رو دیدم نگفتم پایین گفتم جلو اونایی که منظورمو فهمیدن تو کامنت😐) و ی بو.س گذاشت رو ل.بم با تعجب نگاه کردمش دوباره به خودم اومدم گفتم سنا: فکر نکن با ی بو.س از دلم درآوردی ها تهیونگ: آها پس بیشتر میخوای تا خواستم بگم منظورم یچی (ادمین:یچی=خرید یا لباس و اینا ذهن منحرفت رو بشور فرزندم)
دیگست ی بو.سه طولانی رو شروع کرد زدم به شونم ولم کرد سنا: آقای کیم تهیونگ شما باید خودتو کنترل کنی من حاملم ی دو یا سه ماه دیگه شما نباید از این کارا کنی به بچه آسیب میزنه تهیونگ: چشم رعایت میکنم حالا باهام اشتی کردی سنا: بهش فکر میکنم امم میشه بریم امارت سردمه تهیونگ: میخوای خودم گرمت کنم 😂 سنا: نه نه نه مرسی نموخام بریم امارت تهیونگ: باش کوچولو بغلش کردم اونم راه افتاد رسیدیم به امارت از رو پاهای تهیونگ آروم بلند شدم اونم حواسش بهم بود کتش رو تو دستم گرفتم رفتیم تو از دستم گرفت بردتم تو اتاق سنا: من میرم حموم باید گیره های موهامم باز کنم توهم میای تهیونگ: خودت گفتی بیاما سنا: نه منظورم این بود که بعد من بیای تهیونگ: اولین بارت نیست که باهام میای حموم تازشم شوهرتم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🫠🥂🤝🏻
✨️🦋پارت ۵۹🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
تهیونگ: نخیرم نمیشه بریم شما باید بخاطر اینکه گرمت کردم ازم تشکر کنی سنا: هییی من هم زنت شدم هم ازت حاملم تو باید ازم تشکر اصلا باهات قهلم تهیونگ: حالا خوبه یجوری میگه انگار خودش همدستم نبوده با کیوتی چشم قوره رفتم سرمو به سمت مخالف برگردوندم تهیونگ: الان قهلی کوچولوم سنا: آله تهیونگ: آشتی میکنی سنا: نخیرم باید از دلم در بیاری تهیونگ: اوکی بعد از پشت گردنم گرفت سرمو کشید به جلو ( ادمین: ذهن کثیفت رو دیدم نگفتم پایین گفتم جلو اونایی که منظورمو فهمیدن تو کامنت😐) و ی بو.س گذاشت رو ل.بم با تعجب نگاه کردمش دوباره به خودم اومدم گفتم سنا: فکر نکن با ی بو.س از دلم درآوردی ها تهیونگ: آها پس بیشتر میخوای تا خواستم بگم منظورم یچی (ادمین:یچی=خرید یا لباس و اینا ذهن منحرفت رو بشور فرزندم)
دیگست ی بو.سه طولانی رو شروع کرد زدم به شونم ولم کرد سنا: آقای کیم تهیونگ شما باید خودتو کنترل کنی من حاملم ی دو یا سه ماه دیگه شما نباید از این کارا کنی به بچه آسیب میزنه تهیونگ: چشم رعایت میکنم حالا باهام اشتی کردی سنا: بهش فکر میکنم امم میشه بریم امارت سردمه تهیونگ: میخوای خودم گرمت کنم 😂 سنا: نه نه نه مرسی نموخام بریم امارت تهیونگ: باش کوچولو بغلش کردم اونم راه افتاد رسیدیم به امارت از رو پاهای تهیونگ آروم بلند شدم اونم حواسش بهم بود کتش رو تو دستم گرفتم رفتیم تو از دستم گرفت بردتم تو اتاق سنا: من میرم حموم باید گیره های موهامم باز کنم توهم میای تهیونگ: خودت گفتی بیاما سنا: نه منظورم این بود که بعد من بیای تهیونگ: اولین بارت نیست که باهام میای حموم تازشم شوهرتم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🫠🥂🤝🏻
۳۲.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.