پارت 6 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
پارت 6 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
آروم با خودم گفتم :
شیطان : من خیلی دوست دارم ا/ت چرا نمیخوای اینو قبول کنی
محکم تر بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
جیهوپ ویو
گفتش کار خصوصی دارید بهتره من تنهاتون بزارم اعصبی شدم خواستم برم بکوبم تو دهنش که خودش رفت
خواستم برم دنبالش که سندی دستمو گرفت
سندی : ولش کن جیهوپ
به دستش نگاه کردم که خودش فهمید
سندی : اوه .. ببخشید
دستشو کشید
جیهوپ : سندی اومدی اینجا...کاری داری؟
سندی : آره میخواستم بگم که... امشب میشه شام بیای خونه ی من ؟
جیهوپ : خب
سندی : نه اعتراضی در کار نیست باید بیای
جیهوپ :...باشه
سندی : چیزی شده؟ چرا ناراحتی
جیهوپ : از وقتی ا/ت رفته اینطوری شدم
سندی : چرا؟
جیهوپ : من و ا/ت... با هم بودیم
سندی : واقعا؟
جیهوپ : آره
سندی : ناراحت شدم
جیهوپ : ناراحت نشو اتفاقیه که افتاده
سندی : پس شب منتظرتم
جیهوپ : باشه
سندی ویو
میدونستم که با ا/ت بودن( توی فلش بک میفهمید از کجا فهمیده )
باشه رو گفت لبخند زدن ولی اون هیچ حسی نداشت غمو میشد از چشماش و رفتاراش خوند اما من به باعث و بانیه این حال جیهوپ نشون میدم یه روز خوش براش نمیزارم
سندی : خداحافظ
جیهوپ : خداحافظ
رفتم بیرون و به سمت جایی که شیطان ا/تو برده بود راهی شدم
*فلش بک به قبل از تلسم شدن ا/ت *
شیطان ویو
داشتم میرفتم پیش الاهه دریا که خوردم به یه نفر
شیطان : هی حواستو جمع کن
سندی : تقصیر منه یا تو
شیطان : ببین با من درست حرف بزن
سندی : درست حرف نزنم چی میشه ؟
شیطان : ببینم تو الاهه هستی؟
سندی : به تو چه
شیطان : میگی یا نه
سندی : نمیگم
با قدرتم بلندش کردم خواستم پرتش کنم اونطرف که خودش فهمید
سندی : باشه باشه میگم
گزاشتمش زمین
سندی : من الاهه نیستم کارکن اینجام .
چی از این بهتر
شیطان : میخوای بدونی من کیم؟
سندی : نمیدونم ولی فقط اینو میدونم که خیلی خوشتیپی ولی به پای جیهوپ نمیرسی
خوبه کارم داره میگیره
شیطان : تو جیهوپو دوست داری؟
سندی : آره خیلی اما اون دوسم نداره .
آره همینه
شیطان : میدونی چرا ؟
سندی : نه
شیطان : چون یکی هست که جیهوپ دوسش داره
سندی : چی؟....کی؟
شیطان : اول بگو اسمت چیه
سندی : اسمم سندیه
شیطان : ا/ت...الاهه طبیعت...ا/تو دوست داره
سندی : امکان نداره
شیطان : میخوام بهت کمک کنم که از دستش راحت بشیم چون منم باهاش مشکل دارم
باید دروغ میگفتم که بتونم کارمو انجام بدم
سندی : چجوری؟
شیطان : فقط باید به گوش همه برسونی که ا/ت جاسوسه از طرف شیطان اینو به همه بگو وقتی تو گوش همشون اینو بخونی راضی میشن که از بین ببرنش قدرت همتون کافی نیست قدرتمو میدم بهت ولی باید بعدش بهم بدیش
سندی : اگه ندم؟
شیطان : تلسمت میکنم
سندی : نمیتونی
شیطان : فقط منو ا/ت و پدر وِردشو بلدیم ولی اگه شماها سریع کارتونو انجام بدین فرصت خوندن وِردو نمیکنه
سندی : باشه من به کارم عمل میکنم ولی تو هم باید به کارت عمل کنی
شیطان باشه
* فلش بک به شب *
( فلش بک اصلی هنوز تموم نشده )
شیطان ویو
شب که شد رفتم اتاق پدر یادش بخیر قبلا پدرِ منم بود عادت کردم بهش میگم پدر رفتم داخل خوابیده بود باید اون کتابو پیدا کنم یه کتاب حجیم بود که همه ی وِرد هارو داخلش نوشته بود شروع کردم به گشتن
..........
بعد از نیم ساعت بلاخره پیداش کردم بازش کردم و از لیست صفحه 2 تا وردی که میخواستمو برداشتم اینکه چجوری قدرت یکی رو بگیریم
چون با قدرتی که فقط مال خودم بود نمیتونستم دست به کتاب بزنم قدرت سندی رو هم گرفتم برای همین میتونم به کتاب دست بزنم خیلی شانس اوردم سندی رو پیدا کردم اگرنه هیچ کس قدرتشو بهم نمیداد مخصوصا الاهه دریا پیداش کردم یکی دیگش مونده بود اینکه چجوری وقتی یکی تلسم شد به دنیای دیگه ای نره و بره به جایی که میگیم
اینو هم حفظ کردم کتابو گزاشتم سرجاش و پاشدم پدر هنوز خواب بود
همون وردو خوندم و قدرتشو ازش گرفتم بدون اینکه بیدار بشه همینو میخواستم قدرتشو بردم پیش سندی قدرت خودشو هم دراوردم تا بهش بدم سندی هم از قبل تو گوش همه ی الاهه ها و کارکنان خونده بود که ا/ت جاسوسه امشب همشون جمع میشن و دیگه ا/ت مال من میشد رفتم به محل قرارمون اونجا بود
شیطان : بیا اینم قدرتش
قدرت پدرو بهش دادم قدرت خودشو هم بهش دادم سنجاق سینمو که قدرتم بود رو هم بهش دادم بالامو از دست دادم داشتم میوفتادم که سندی گرفتم
سندی : مواظب باش
شیطان : خوبه گرفتیم
اومد رو زمین و گزاشتم زمین
سنجاق سینه رو به لباسش وصل کرد
سندی : من دیگه میرم
شیطان : موفق باشی
رفتش اون شب ا/ت تلسم شد و نقشم گرفت
*پایان فلش بک *
آروم با خودم گفتم :
شیطان : من خیلی دوست دارم ا/ت چرا نمیخوای اینو قبول کنی
محکم تر بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
جیهوپ ویو
گفتش کار خصوصی دارید بهتره من تنهاتون بزارم اعصبی شدم خواستم برم بکوبم تو دهنش که خودش رفت
خواستم برم دنبالش که سندی دستمو گرفت
سندی : ولش کن جیهوپ
به دستش نگاه کردم که خودش فهمید
سندی : اوه .. ببخشید
دستشو کشید
جیهوپ : سندی اومدی اینجا...کاری داری؟
سندی : آره میخواستم بگم که... امشب میشه شام بیای خونه ی من ؟
جیهوپ : خب
سندی : نه اعتراضی در کار نیست باید بیای
جیهوپ :...باشه
سندی : چیزی شده؟ چرا ناراحتی
جیهوپ : از وقتی ا/ت رفته اینطوری شدم
سندی : چرا؟
جیهوپ : من و ا/ت... با هم بودیم
سندی : واقعا؟
جیهوپ : آره
سندی : ناراحت شدم
جیهوپ : ناراحت نشو اتفاقیه که افتاده
سندی : پس شب منتظرتم
جیهوپ : باشه
سندی ویو
میدونستم که با ا/ت بودن( توی فلش بک میفهمید از کجا فهمیده )
باشه رو گفت لبخند زدن ولی اون هیچ حسی نداشت غمو میشد از چشماش و رفتاراش خوند اما من به باعث و بانیه این حال جیهوپ نشون میدم یه روز خوش براش نمیزارم
سندی : خداحافظ
جیهوپ : خداحافظ
رفتم بیرون و به سمت جایی که شیطان ا/تو برده بود راهی شدم
*فلش بک به قبل از تلسم شدن ا/ت *
شیطان ویو
داشتم میرفتم پیش الاهه دریا که خوردم به یه نفر
شیطان : هی حواستو جمع کن
سندی : تقصیر منه یا تو
شیطان : ببین با من درست حرف بزن
سندی : درست حرف نزنم چی میشه ؟
شیطان : ببینم تو الاهه هستی؟
سندی : به تو چه
شیطان : میگی یا نه
سندی : نمیگم
با قدرتم بلندش کردم خواستم پرتش کنم اونطرف که خودش فهمید
سندی : باشه باشه میگم
گزاشتمش زمین
سندی : من الاهه نیستم کارکن اینجام .
چی از این بهتر
شیطان : میخوای بدونی من کیم؟
سندی : نمیدونم ولی فقط اینو میدونم که خیلی خوشتیپی ولی به پای جیهوپ نمیرسی
خوبه کارم داره میگیره
شیطان : تو جیهوپو دوست داری؟
سندی : آره خیلی اما اون دوسم نداره .
آره همینه
شیطان : میدونی چرا ؟
سندی : نه
شیطان : چون یکی هست که جیهوپ دوسش داره
سندی : چی؟....کی؟
شیطان : اول بگو اسمت چیه
سندی : اسمم سندیه
شیطان : ا/ت...الاهه طبیعت...ا/تو دوست داره
سندی : امکان نداره
شیطان : میخوام بهت کمک کنم که از دستش راحت بشیم چون منم باهاش مشکل دارم
باید دروغ میگفتم که بتونم کارمو انجام بدم
سندی : چجوری؟
شیطان : فقط باید به گوش همه برسونی که ا/ت جاسوسه از طرف شیطان اینو به همه بگو وقتی تو گوش همشون اینو بخونی راضی میشن که از بین ببرنش قدرت همتون کافی نیست قدرتمو میدم بهت ولی باید بعدش بهم بدیش
سندی : اگه ندم؟
شیطان : تلسمت میکنم
سندی : نمیتونی
شیطان : فقط منو ا/ت و پدر وِردشو بلدیم ولی اگه شماها سریع کارتونو انجام بدین فرصت خوندن وِردو نمیکنه
سندی : باشه من به کارم عمل میکنم ولی تو هم باید به کارت عمل کنی
شیطان باشه
* فلش بک به شب *
( فلش بک اصلی هنوز تموم نشده )
شیطان ویو
شب که شد رفتم اتاق پدر یادش بخیر قبلا پدرِ منم بود عادت کردم بهش میگم پدر رفتم داخل خوابیده بود باید اون کتابو پیدا کنم یه کتاب حجیم بود که همه ی وِرد هارو داخلش نوشته بود شروع کردم به گشتن
..........
بعد از نیم ساعت بلاخره پیداش کردم بازش کردم و از لیست صفحه 2 تا وردی که میخواستمو برداشتم اینکه چجوری قدرت یکی رو بگیریم
چون با قدرتی که فقط مال خودم بود نمیتونستم دست به کتاب بزنم قدرت سندی رو هم گرفتم برای همین میتونم به کتاب دست بزنم خیلی شانس اوردم سندی رو پیدا کردم اگرنه هیچ کس قدرتشو بهم نمیداد مخصوصا الاهه دریا پیداش کردم یکی دیگش مونده بود اینکه چجوری وقتی یکی تلسم شد به دنیای دیگه ای نره و بره به جایی که میگیم
اینو هم حفظ کردم کتابو گزاشتم سرجاش و پاشدم پدر هنوز خواب بود
همون وردو خوندم و قدرتشو ازش گرفتم بدون اینکه بیدار بشه همینو میخواستم قدرتشو بردم پیش سندی قدرت خودشو هم دراوردم تا بهش بدم سندی هم از قبل تو گوش همه ی الاهه ها و کارکنان خونده بود که ا/ت جاسوسه امشب همشون جمع میشن و دیگه ا/ت مال من میشد رفتم به محل قرارمون اونجا بود
شیطان : بیا اینم قدرتش
قدرت پدرو بهش دادم قدرت خودشو هم بهش دادم سنجاق سینمو که قدرتم بود رو هم بهش دادم بالامو از دست دادم داشتم میوفتادم که سندی گرفتم
سندی : مواظب باش
شیطان : خوبه گرفتیم
اومد رو زمین و گزاشتم زمین
سنجاق سینه رو به لباسش وصل کرد
سندی : من دیگه میرم
شیطان : موفق باشی
رفتش اون شب ا/ت تلسم شد و نقشم گرفت
*پایان فلش بک *
۵۱.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.