فن فیک " قسمت تاریک "
فن فیک " قسمت تاریک "
پارت ۱۰
------------------
دازای و چویا هم درحالی که جر و بحث میکردن راه افتادن...
وارد ماشین شدن
حداقل یک ساعت راه بود تا اونجا
وقتی رسیدن یه شهر متروکه که انگار هیچ کس توش زندگی نمیکرد...
دازای جلو تر راه میرفت
امی هم داشت به اطراف نگا میکرد . حس خوبی به اون مکان نداشت
+ وای...چه حس بدی داره
_ موافقم
چویا ساکت بود
همینجور که داشتن ب راه شون ادامه میدادن دازای وایساد
_ موری سان گفته اینجاست
و روبه ی خونه حدود دو طبقه وایساد
+ مطمئنی؟
_اره
در قفل بود برای همین چویا با جاذبه در رو شکست
وارد خونه شدن
امی جلو تر از همه رفت سمت اتاق ها
+ اتاق هارو اول بگردین
×هوی تو به من دستور نمیدی
امی شونه بالا انداخت و وارد یکی از اتاق ها شد
دازای و چویا هم هر کدوم وارد یه اتاق شدن
از زبان دازای _
وارد یه اتاق شدم
خاکی بود و یه میز صندلی و یه طبقه که توش کتاب بود . پرده پاره بود . یه کمد هم اونجا بود که درش قفل بود
رفتم سمت کمد و با گیره درش رو باز کردم
داخل کمد چنتا لباس و کلت و...وسایل کمک های اولیه
اهمیتی ندادم و کلت رو برداشتم خاکی و بود و تیر توش نبود
گذاشتمش سر جاش و در کمد رو دوباره قفل کردم
خواستم از اتاق خارج شم اما...
***
میدونم بد شد
ببخشید دیر پارت دادم کاری برام پیش آمده بود و نمیتونستم از این به بعد مثل قبل پارت هارو میزارم :)
پارت ۱۰
------------------
دازای و چویا هم درحالی که جر و بحث میکردن راه افتادن...
وارد ماشین شدن
حداقل یک ساعت راه بود تا اونجا
وقتی رسیدن یه شهر متروکه که انگار هیچ کس توش زندگی نمیکرد...
دازای جلو تر راه میرفت
امی هم داشت به اطراف نگا میکرد . حس خوبی به اون مکان نداشت
+ وای...چه حس بدی داره
_ موافقم
چویا ساکت بود
همینجور که داشتن ب راه شون ادامه میدادن دازای وایساد
_ موری سان گفته اینجاست
و روبه ی خونه حدود دو طبقه وایساد
+ مطمئنی؟
_اره
در قفل بود برای همین چویا با جاذبه در رو شکست
وارد خونه شدن
امی جلو تر از همه رفت سمت اتاق ها
+ اتاق هارو اول بگردین
×هوی تو به من دستور نمیدی
امی شونه بالا انداخت و وارد یکی از اتاق ها شد
دازای و چویا هم هر کدوم وارد یه اتاق شدن
از زبان دازای _
وارد یه اتاق شدم
خاکی بود و یه میز صندلی و یه طبقه که توش کتاب بود . پرده پاره بود . یه کمد هم اونجا بود که درش قفل بود
رفتم سمت کمد و با گیره درش رو باز کردم
داخل کمد چنتا لباس و کلت و...وسایل کمک های اولیه
اهمیتی ندادم و کلت رو برداشتم خاکی و بود و تیر توش نبود
گذاشتمش سر جاش و در کمد رو دوباره قفل کردم
خواستم از اتاق خارج شم اما...
***
میدونم بد شد
ببخشید دیر پارت دادم کاری برام پیش آمده بود و نمیتونستم از این به بعد مثل قبل پارت هارو میزارم :)
۸.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.