انگار یه چیزایی بیشتر از من میدونی با اینحال خواهش میکنم

انگار یه چیزایی بیشتر از من میدونی! با اینحال خواهش میکنم درمانش کن . ما نمیدونیم آینده چجوریه

شاید تو خوبش کردی و اون آدم خوبی شد. کسی هیچی نمیدونه. وقتی پدرت به تو زنگ زده یعنی براش منفعت داره اما منفعت تو چیه؟ خدا ازت راضی باشه ؟ به مردم خدمت کنی؟ حال دلت با نجات جون مردم خوب باشه ؟ کدومش راضیت میکنه ؟ اگه درمانش نکنی احتمالا هزارتا پزشک دیگه پیدا میشه که خوبش کنه اما تو میتونی شب راحت بخوابی؟ من خوب میشناسمت اوپا . به حرف لی گوش نده ، به حرف دلت گوش بده !

جانگمی تند و تند حرفهارو پشت سر هم گفت و حواسش به فشرده و فشرده تر شدن هر لحظه ای مشت تهیونگ نبود. وقتی سکوت بینشون برقرار شد چند لحظه با التماس بهش خیره موند و تهیونگ بلند شد و رفت

جانگمی رفتنش رو تماشا کرد . میدونست تاثیر خودش رو روی مرد جوان گذاشته....
دیدگاه ها (۶)

ظهور ازدواجپارت ۳۹۴رفتم تو اشپزخونه....خوشبختانه سوپ آماده د...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۵ فصل ۳ )و گرفته و داغون اروم خودشو پا...

زخم کهنه فصل دوم )پارت ۶۲ ناخواسته مشتش رو روی میز گذاشت. جا...

زخم کهنه فصل دوم )پارت ۶۱ لحظه به صورت بی حسش خیره موند و گ...

زخم کهنه فصل دوم )پارت ۶۰ جیگر ترین دکتر دنیا الآن سوار ماش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط