پارت 127 :
پارت 127 :
( خودم )
دیشب کلی گریه کردم . تقصیر خودته میتونستی نکنی اینکارو .
بلند شدم و یک لباس بافتنی سفید استین بلند پوشیدم . رفتم بیرون . هوا خیلی سرد و ابری بود .
داشتم میرفتم سرقرار .
کناره های پارک راه میرفتم . زمین خیس بود دیدمش .
رفتم پیشش گفت : سلام نایکا حالت خوبه من : آره جیمین : نایکا من دیشب شنیدم اومدی وب......من : ببین جیمین خوب گوش بده بسه بسسه ..... از زندگی من دستتو بکش بیرون دیگه با تو نمیخوام این رابطه رو ادامه بدم میفهمی همه چی تموم شد باید منو فراموش کنی منم تورو فراموش میکنم ....... گند زدی به همه چی و حالا من نمیزارم درست شه .... فقط از زندگی من دست بردار ..... هیچوقت نباید دختر بودن یک دختر رو بگیرین .... کاری ک..... .
با عصبانیت گفت : نایکا چی میگی ....اینا چیه میگی ...؟؟؟ من : یک لحظه به زندگیت نگا کن ببین چه گندی زدی ..... خدافظ برای همیشه آقای پارک .
رفتم خونه . تمام راه رو گریه کردم . رفتم تو اتاق و هر چی بود و شکستم و داد زدم : چچچچچررررااااا من چرا منی که اینقدر بدبختم ....
روتخت خودمو انداختم و بغل کردم خودمو و گریه کردم . وحشتناک گریه کردم .
* جیمین *
توی ماشین نشستم و رفتم خونه ای که برای خودم گرفتم . نایکا چته چرا نمیگی این حرفات چیه .... چرا قلبمو دوباره میشکنی مگه شیشه است که هر وقت دلت خواست بشکنی .... چرا باید فراموشت کنم چرا باید دستمو از زندگیت بکشم بیرون .
خیلی دردناک گریه میکردم .
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه نه نکن اینکارو چطوری منو فراموش میکنی .
نههههههع
رفتم تو خونه . با دست راستم زدم شیشه رو شکستم .
همه چی رو شکستم .
رو زمین نشستم و گریه کردم . چرا باهام اینکارو میکنی . رفتم روتخت دراز کشیدم و خودم و بغل کردم و گریه کردم . . . . . . . نکن اینکارو نکن .
( شوگا )
شب شده بود .
رفتم خونه ولی جیمین نبود باهاش کار داشتم .
تو اتاقشم نبود .
حتما رفته خونه خودش . رفتم خونش .
در باز بود .
رفتم تو همه چیز رو شکونده بود . قطره های خون روی زمین بود تا تو اتاقش .
رفتم تو اتاق وحشتناک گریه میکرد و دستاش کامل خونی بود .
رفتم پیشش و سریع گفتم : جیمین با خودت چیکار کردی .
با حالت خیلی دردناک و اروم گفت : ن نایکا ..... چرا باید فراموشش کنم چرا قلبم و شکست ........ ازم متنفره ...
دوباره گریه کرد . دستاشو گرفتم .
دستاش کلی خون میومد . یکی از پرده های سفید و کندم و دور دستای جیمین بستم .
جیمین خیلی ضعیف شده بود دیگه نمیتونست پاشه .
با دستای خونی گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم و همینجوری هم میرفتم سمت خونش .
جواب بددده لعنتیییی
بیشتر از شیش بار زنگ زدم ولی جواب نداد .
یک بار دیگه زنگ زدم که جواب داد گفتم : نایکا تو کجایی ......... با داد گفتم : جواب بده ناییکاا نایکا : میخوام بکشم خودمو میشه ولم کنی من : نایکا هیچ کاری نکن .
( خودم )
دیشب کلی گریه کردم . تقصیر خودته میتونستی نکنی اینکارو .
بلند شدم و یک لباس بافتنی سفید استین بلند پوشیدم . رفتم بیرون . هوا خیلی سرد و ابری بود .
داشتم میرفتم سرقرار .
کناره های پارک راه میرفتم . زمین خیس بود دیدمش .
رفتم پیشش گفت : سلام نایکا حالت خوبه من : آره جیمین : نایکا من دیشب شنیدم اومدی وب......من : ببین جیمین خوب گوش بده بسه بسسه ..... از زندگی من دستتو بکش بیرون دیگه با تو نمیخوام این رابطه رو ادامه بدم میفهمی همه چی تموم شد باید منو فراموش کنی منم تورو فراموش میکنم ....... گند زدی به همه چی و حالا من نمیزارم درست شه .... فقط از زندگی من دست بردار ..... هیچوقت نباید دختر بودن یک دختر رو بگیرین .... کاری ک..... .
با عصبانیت گفت : نایکا چی میگی ....اینا چیه میگی ...؟؟؟ من : یک لحظه به زندگیت نگا کن ببین چه گندی زدی ..... خدافظ برای همیشه آقای پارک .
رفتم خونه . تمام راه رو گریه کردم . رفتم تو اتاق و هر چی بود و شکستم و داد زدم : چچچچچررررااااا من چرا منی که اینقدر بدبختم ....
روتخت خودمو انداختم و بغل کردم خودمو و گریه کردم . وحشتناک گریه کردم .
* جیمین *
توی ماشین نشستم و رفتم خونه ای که برای خودم گرفتم . نایکا چته چرا نمیگی این حرفات چیه .... چرا قلبمو دوباره میشکنی مگه شیشه است که هر وقت دلت خواست بشکنی .... چرا باید فراموشت کنم چرا باید دستمو از زندگیت بکشم بیرون .
خیلی دردناک گریه میکردم .
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه نه نکن اینکارو چطوری منو فراموش میکنی .
نههههههع
رفتم تو خونه . با دست راستم زدم شیشه رو شکستم .
همه چی رو شکستم .
رو زمین نشستم و گریه کردم . چرا باهام اینکارو میکنی . رفتم روتخت دراز کشیدم و خودم و بغل کردم و گریه کردم . . . . . . . نکن اینکارو نکن .
( شوگا )
شب شده بود .
رفتم خونه ولی جیمین نبود باهاش کار داشتم .
تو اتاقشم نبود .
حتما رفته خونه خودش . رفتم خونش .
در باز بود .
رفتم تو همه چیز رو شکونده بود . قطره های خون روی زمین بود تا تو اتاقش .
رفتم تو اتاق وحشتناک گریه میکرد و دستاش کامل خونی بود .
رفتم پیشش و سریع گفتم : جیمین با خودت چیکار کردی .
با حالت خیلی دردناک و اروم گفت : ن نایکا ..... چرا باید فراموشش کنم چرا قلبم و شکست ........ ازم متنفره ...
دوباره گریه کرد . دستاشو گرفتم .
دستاش کلی خون میومد . یکی از پرده های سفید و کندم و دور دستای جیمین بستم .
جیمین خیلی ضعیف شده بود دیگه نمیتونست پاشه .
با دستای خونی گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم و همینجوری هم میرفتم سمت خونش .
جواب بددده لعنتیییی
بیشتر از شیش بار زنگ زدم ولی جواب نداد .
یک بار دیگه زنگ زدم که جواب داد گفتم : نایکا تو کجایی ......... با داد گفتم : جواب بده ناییکاا نایکا : میخوام بکشم خودمو میشه ولم کنی من : نایکا هیچ کاری نکن .
۸۴.۴k
۰۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.