قلبمو پس بده💗 قسمتـ ســومـ❤ 👇 👇 ببخشید دیر گذاشتم
قلبمو پس بده💗 قسمتـ ســومـ❤ 👇 👇 ببخشید دیر گذاشتم
سهون:
از کارش خندم گرفته بود پیراهنمو گذاشتم روتخت دراز کشیدم و گفتم خانوم پارک اگه معذرت خواهی میکردی الان روی تختت توی خونه ت راحت میخوابیدی و صبح هم با کمر درد بیدار نمیشدی و شب رو تنها کنار ی پسر نمیگذروندی به همراه این جمله ی لبخند خبیسانه هم زدم میدونستم میترسه ...با لبخند خبیسی که رو لبم بود داشتم فکر میکردم که باهاش چیکار کنم که بترسه؟!؟اخرش تصمیم خودمو گرفتم بلند شدم از روی تخت و نشستم روشو 😈 گفتم خانم پارک شما گرمتون نیست خیلی احساس گرما میکنم شما چطور؟!؟لبخندم شیطانیم داشت بیشتر میشد و از عمد گفتم جی یونا اینجا خیلی گرمه میشه بیام اون طرف پیش تو؟!؟ بازم صدایی نیومد مطمئن بودم خواب نیستو داره از ترس به خودش میلرزه از روی تخت بلند شدمو اروم حرکت کردم به سمتش و روی صندلی یی ک کنار کاناپه ای ک روش خوابیده بود نشستم چشاشو بسته بود گفتم جی یونا خیلی گرمه خیییلیییی و لبخند خبیسانمو پنهان کردم و با چشمای خمارم بهش خیره شدم ... (تا تو باشی دیگه با من در نیوفتی خانوم کوچولو )
جی یون
چشام بسته بود ولی بی فایده بود میدونست ک بیدارم یهو پاشدم و سیخ نشستم سرجام یاااا برو روتخت نرمت بخواب ی لنگ کفشمو برداشتم و دستم فشارش دادم و پاهامو جمع کردم و ی گوشه ی کاناپه کزکردم نشستم بزاربخوابم نصف شبی چی میخوای خب ب من چ گرمته بروبیرون دستام رو ویبره بود ونمیتونستم لرزششونو کنترل کنم
سهون
لبخندی بهش زدمو گفتم خیلی خوشگلی جی یونا و به سمتش خم شدم ب وضوح داشتم ترس و توی چشماش میدیدم توی دلم عروووسی بپا بود گفته بودم ک حالتو میگیرم پارک جی یون حالا ببین چیکار میکنم ...
جی یون
خودموکشیدم عقب تر زبونم بنداومده بود وچیزی نمیتونستم بگم بزور فقط ی کلمه تونستم بگم گمشو موهام ریخته بود روصورتم تازه مغزم شروع ب فرمان داد کرد داد زدم جلونیا هرچی بشه مقصرخودتی نیاجلو
سهون
لبخندی بهش زدمو گفتم خیلی خوشگلی جی یونا و به سمتش خم شدم ب وضوح داشتم ترس و توی چشماش میدیدم توی دلم عروووسی بپا بود گفته بودم ک حالتو میگیرم پارک جی یون حالا ببین چیکار میکنم ...
سهون
با لبخند خبیس بهش نگاه کردمو گفتم تقصیراشم به جون میخرم بخاطر تو داد زدناتم ب جون میخرم همه چیزتو به جون میخرم رفتم نزدیکترو دستمو گذاشتم رو دستش داشت مثل بید میلرزید ...
جی یون
نگامو کشیدم ب دستش که رو دستم بود دستمو داشت میبرد بالا جلوی لباش چشامو بستم و دستشو بردم سمت دهنم و تاجایی ک میتونستم محکم گازش گرفتم ک دادش بلند شد میخواستم از روکاناپه برم پایین ک پام گیر کرد ب لبه ی کاناپه و خوردم زمین اخخخخ پاممم ایییی دستمو گذاشتم رو پام و می مالیدمش خیلی درد داشت
سهون: دستشو بردم سمت لبم و میخواستم ببوسمش ک یهو نامرد دستمو گاز گرفت دااادم رفت هوا ولی چند ثانیه بعد خودش بود ک روی زمین ولو سد و دادش رفت هوا موقعیتو مناسب دیدم و رفتم سمتشو همینجوری بهش نزدیک شدم و روش خیمه زدم و گفتم عذرخواهی میکنی بابت کارای امروزت یا کار دستت بدم؟!؟
جی یون
: افتاده بودم روزمین و پاموگرفته بودم ک اومد پایین کاناپه و خم شد روم فکرنمیکردم بااین وضعمم ب فکرانتقام باشه دیگه خیمه زدم بود روم قلبم تو حلقم میزد صورتش مماس باصورتم بود ک وقتی نگاه کردم تو چشاش چشام لوچ شد تو دلم هزاربار گفتم غلط کردم اما نمیتونستم به خودش بگم غرورم اجازه نمیدادم دندونام ب هم میخورد وصدامیداد دستاموگذاشتم رو سینه ی لختش چشامو بستم و هلش دادم عقب ولی انگارن انگار که کاری انجام دادم ازجاش تکون نخورد
سهون:
خنده م گرفته بود ولی جلوی خودمو گرفتم و صورتمو بردم نزدیک تر و گفتم عذر خواهی کن ازم تا ولت کنم وگرنه من ادمی نیستم ک از کسی بترسم و نتونم بلایی سرت بیارم تا سه میشمارم ...
جی یون:
ههه هرکاری دلت میخواد بکن ازت شکایت میکنم تودلم خدایا غلط کردم همین ی بار ولم کن برم دخترخوبی میشم دیگه کاریش ندارم سرمو گرفتم بالا ولم کن برم تا دوباره بلایی سرت نیوردم ب نفع خودته هی داشت میومد تزدیکتر داشتم دیگه پس میوفتادم شل شده بودم ونای حرف زدن نداشتم بخاطر ترس و استرس
نظر یادتون نره بچه ها
سهون:
از کارش خندم گرفته بود پیراهنمو گذاشتم روتخت دراز کشیدم و گفتم خانوم پارک اگه معذرت خواهی میکردی الان روی تختت توی خونه ت راحت میخوابیدی و صبح هم با کمر درد بیدار نمیشدی و شب رو تنها کنار ی پسر نمیگذروندی به همراه این جمله ی لبخند خبیسانه هم زدم میدونستم میترسه ...با لبخند خبیسی که رو لبم بود داشتم فکر میکردم که باهاش چیکار کنم که بترسه؟!؟اخرش تصمیم خودمو گرفتم بلند شدم از روی تخت و نشستم روشو 😈 گفتم خانم پارک شما گرمتون نیست خیلی احساس گرما میکنم شما چطور؟!؟لبخندم شیطانیم داشت بیشتر میشد و از عمد گفتم جی یونا اینجا خیلی گرمه میشه بیام اون طرف پیش تو؟!؟ بازم صدایی نیومد مطمئن بودم خواب نیستو داره از ترس به خودش میلرزه از روی تخت بلند شدمو اروم حرکت کردم به سمتش و روی صندلی یی ک کنار کاناپه ای ک روش خوابیده بود نشستم چشاشو بسته بود گفتم جی یونا خیلی گرمه خیییلیییی و لبخند خبیسانمو پنهان کردم و با چشمای خمارم بهش خیره شدم ... (تا تو باشی دیگه با من در نیوفتی خانوم کوچولو )
جی یون
چشام بسته بود ولی بی فایده بود میدونست ک بیدارم یهو پاشدم و سیخ نشستم سرجام یاااا برو روتخت نرمت بخواب ی لنگ کفشمو برداشتم و دستم فشارش دادم و پاهامو جمع کردم و ی گوشه ی کاناپه کزکردم نشستم بزاربخوابم نصف شبی چی میخوای خب ب من چ گرمته بروبیرون دستام رو ویبره بود ونمیتونستم لرزششونو کنترل کنم
سهون
لبخندی بهش زدمو گفتم خیلی خوشگلی جی یونا و به سمتش خم شدم ب وضوح داشتم ترس و توی چشماش میدیدم توی دلم عروووسی بپا بود گفته بودم ک حالتو میگیرم پارک جی یون حالا ببین چیکار میکنم ...
جی یون
خودموکشیدم عقب تر زبونم بنداومده بود وچیزی نمیتونستم بگم بزور فقط ی کلمه تونستم بگم گمشو موهام ریخته بود روصورتم تازه مغزم شروع ب فرمان داد کرد داد زدم جلونیا هرچی بشه مقصرخودتی نیاجلو
سهون
لبخندی بهش زدمو گفتم خیلی خوشگلی جی یونا و به سمتش خم شدم ب وضوح داشتم ترس و توی چشماش میدیدم توی دلم عروووسی بپا بود گفته بودم ک حالتو میگیرم پارک جی یون حالا ببین چیکار میکنم ...
سهون
با لبخند خبیس بهش نگاه کردمو گفتم تقصیراشم به جون میخرم بخاطر تو داد زدناتم ب جون میخرم همه چیزتو به جون میخرم رفتم نزدیکترو دستمو گذاشتم رو دستش داشت مثل بید میلرزید ...
جی یون
نگامو کشیدم ب دستش که رو دستم بود دستمو داشت میبرد بالا جلوی لباش چشامو بستم و دستشو بردم سمت دهنم و تاجایی ک میتونستم محکم گازش گرفتم ک دادش بلند شد میخواستم از روکاناپه برم پایین ک پام گیر کرد ب لبه ی کاناپه و خوردم زمین اخخخخ پاممم ایییی دستمو گذاشتم رو پام و می مالیدمش خیلی درد داشت
سهون: دستشو بردم سمت لبم و میخواستم ببوسمش ک یهو نامرد دستمو گاز گرفت دااادم رفت هوا ولی چند ثانیه بعد خودش بود ک روی زمین ولو سد و دادش رفت هوا موقعیتو مناسب دیدم و رفتم سمتشو همینجوری بهش نزدیک شدم و روش خیمه زدم و گفتم عذرخواهی میکنی بابت کارای امروزت یا کار دستت بدم؟!؟
جی یون
: افتاده بودم روزمین و پاموگرفته بودم ک اومد پایین کاناپه و خم شد روم فکرنمیکردم بااین وضعمم ب فکرانتقام باشه دیگه خیمه زدم بود روم قلبم تو حلقم میزد صورتش مماس باصورتم بود ک وقتی نگاه کردم تو چشاش چشام لوچ شد تو دلم هزاربار گفتم غلط کردم اما نمیتونستم به خودش بگم غرورم اجازه نمیدادم دندونام ب هم میخورد وصدامیداد دستاموگذاشتم رو سینه ی لختش چشامو بستم و هلش دادم عقب ولی انگارن انگار که کاری انجام دادم ازجاش تکون نخورد
سهون:
خنده م گرفته بود ولی جلوی خودمو گرفتم و صورتمو بردم نزدیک تر و گفتم عذر خواهی کن ازم تا ولت کنم وگرنه من ادمی نیستم ک از کسی بترسم و نتونم بلایی سرت بیارم تا سه میشمارم ...
جی یون:
ههه هرکاری دلت میخواد بکن ازت شکایت میکنم تودلم خدایا غلط کردم همین ی بار ولم کن برم دخترخوبی میشم دیگه کاریش ندارم سرمو گرفتم بالا ولم کن برم تا دوباره بلایی سرت نیوردم ب نفع خودته هی داشت میومد تزدیکتر داشتم دیگه پس میوفتادم شل شده بودم ونای حرف زدن نداشتم بخاطر ترس و استرس
نظر یادتون نره بچه ها
۱۷.۴k
۲۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.